عيدانه فراوان شد تا باد چنين بادا
امروز دوم فروردين سال 91 است........... امروز من تو اداره شيفتم و فرصت خوبي پيش اومد تا در اين سكوت و تنهايي براي پسر گلم بنويسم روز بيست و نه اسفند 90 كه تعطيل بوديم و تنها روزي بود كه من فرصت داشتم تا كمي به خونه و زندگي برسم...........صبح با مهراد و بابايي رفتيم تا شيريني و تنگ براي ماهي گليمون بخريم...به قول بابا نميشد ماهي بي تنگ بمونه خوب هوا خيلي سرد بود...خيلييييييييييييييييييي بالاخره چندتا قنادي رفتيم و آخرش هم برگشتيم و از همون اولي شيريني خريديم براي تنگ ماهي هم يه جايي...