اين روزها با يك مهراد خوردني
سلام پسر قندعسلم
خيلي وقته كه برات ننوشتم ..........از تاريخ پست قبلي كه افتادي رو دور كج خلقي و شيطوني ديگه حس و حالم رفت و درگير تو بودم و همه ي وقتم رو صرف رسيدگي بهت مي كردم كه يه وقت خداي نكرده ضعف نخوردن بي توانت نكنه
البته ناگفته نماند كه بابايي هم يك هفته همه كارش رو تعطيل كرد و صبحها كنارت مي موند تا هم خوابت خوب كامل بشه و هم با صرف وقت و سرگرم كردنت غذات رو بهت بده ....دست بابايي درد نكنه
حالا هم كه شكر خدا ديگه روزهاي سخت تموم شد
روزهاي سرد زمستون هم ديگه داره تموم ميشه و با شروع ماه اسفند ديگه بوي بهار مياد.............خوشحالم كه هوا گرم ميشه و مي تونيم بيشتر بريم بيرون و پسركم كه ديگه بزرگ شده ماشالله، بازي كنه و انرژيش رو تخليه كنه
بهار امسال دومين بهار عمرت خواهد بود به لطف خدا و ميخوام برات يه سفره ي هفت سين خوشگل بچينم تا لذتش رو ببري
حالا ديگه با بچه ها بازي مي كني و آروم يه گوشه ميشيني و مكعب هاتو رو هم مي چيني و صدات درنمياد .........تا وقتي يه ني ني مياد خونمون خوشحالي و وقتي ميره خيلي ناراحت ميشي.......دلت ميخواد همش به ني ني ها نگاه كني و باهاشون بازي كني
كتابهات رو ميخوني و عكساش رو به دقت نگاه مي كني و به توضيحات مامان دقيق گوش ميدي
ديگه به كتابهاي ماماني هم كاري نداري و اگه بخوام مطالعه كنم اذيت نمي كني .حتي كتاب كه روي ميز باشه دست نميزني قربونت برم
معني همه ي جملات رو مي فهمي و كاري رو كه ازت ميخوايم با تموم ريزه كاريهاش انجام ميدي
تازه با زبون خودت گزارش هم ميدي كه ديگران بهت چي گفتن(ولي چون خارجيه ما نمي فهميم)
يه كار ديگه هم كردي ...............چند روز پيش داشتي به خرست شير ميدادي( اي كلككككككككككك)
شبها ميري زير پتو يا تشكت خودترو قايم مي كني و زود خوابت ميبره و اين خيلي برام جالبه كه اينطوري ميخوابي