مهرادمهراد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره
مينامينا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

مهراد و مینا نشانه های رحمت خدا

دوتا دوتا

1391/6/26 10:45
نویسنده : مامان
305 بازدید
اشتراک گذاری

 

          

حرف زدن با خودت و تعريف از اين و اون و يا قصه گفتن واسه خودت اين روزا برات يه سرگرمي خوبي شده ، خصوصاً شبها قبل از خواب كلي با خودت حرف ميزني و اتفاقات روز رو تكرار مي كني. من كه خيلي لذت مي برم از اينطوري حرف زدنت

صبح جمعه با خودت مي گفتي : بابا منو بشوره...............مامان منو خشك كنه (منظورت تو حمام بود)

تو حرف زدن پيشرفت كردي و جملات خيلي جالبي مي گي و همونطوري كه ما برات ذوق مي كنيم و با هيجان از يه چيزي تعريف مي كنيم تو هم با هيجان و رفتاري مشابه منو و بابا حرف ميزني

 يه چيزي كه خيلي جالبه اينه كه از هر چيزي كه بهت ميدم بايد دوتا بدم و هر دو دستت بايد پر بشه حتي بستني رو هم دوتا ميخوايهمشم ميگي دوتا دوتا

بابايي اسم تموم شخصيت هاي برنامه هاي كودك شبكه پويا رو برات گفته و تو هم همه رو بلدي

گاهي كه من جلوي تلويزيون نيستم و مثلا پسر شجاع شروع ميشه ، با شادي و خوشحالي صدا ميزني: مامانا بيا، پسر شجاع داره

برنارد كه شروع ميشه اول مي گي برنارد بعدشم با يه ابهتي مي گي: آقا خرسه و دهانت رو گرد مي كني

قبلا خيلي به لباساي جديد اهميت نمي دادي ولي الان ديگه با ديدن لباساي نو ذوق مي كني و اجازه نمي دي از تنت دربياريمشون يا اجازه مي دي كه اونها رو به تنت امتحان كنيم.

خيلي خيلي هم شيطون شدييييييييييي هاااااااااااااااااااااااا...................اينقدر كه ديگه همه متوجه ميشن و مي گن كه تو چقدر فضول شدي

لجباز هم شدي و بايد حرف حرف خودت باشه ............مثلا مي گي : بابا داره آب ميخوره .........ديگه بايد حتما بابا هر چي ميخوره ما بگيم داره آب ميخوره و قبول نمي كني كه مثلا اين دوغه

براي دسشويي رفتن هم مربيتو گاهي اذيت مي كني و از چارچوب در تكون نميخوري

يه روز كه اومدم مهد دنبالت ، ديدم لخت تحويلت داده به من ..................همينطور موندم كه اين چه وضعيتيه.............گفت همكاري نكردي و دو بار لباسات رو خيس كردي و ديگه لباس تو كيفت نبوده كه تنت كنن...............اون روز ميخواستيم با هم بريم خونه خاله بهاره كه مجبور شدم برم خونه ....چون تو لخت بودي

 

خيلي هم ترسو شدي و حتي حاضر نيستي بري تو آشپزخونه آب بخوري و مي گي تو بده......ديشب بهت گفتم برو تو اتاق يه چيزي رو بيار كه گفتي مي ترسم..............گفتم تو كه پسر شجاعي هستي و ترس معني نداره.....برگشتي گفتي: معني داره!!!!!!!!!!!!!!

كارت هاي بن بن بن رو مدتي ميشه واست گرفتم .............. هر بار ميخواستم شروع كنم يه مسئله اي پيش مي اومد كه نمي شد ........ديروز اوردمشون و كارت ها رو يكي يكي ازت پرسيدم و ديدم همش رو بلدي ......فقط به درخت مي گفتي گل و هر چي گل رو بهت نشون مي دادم كه اين گله و اين درخته ، قبول نمي كردي و مرغت يه پا داشت كه اين گله.....بعضي ها رو هم كه تكراري بودن مثلا ساعت رو مي گذاشتم كنار كه تو برميداشتيش و مي گفتي ساعتو بپرس.....جالبه كه من احساس كردم كه خسته شدي و ميخواستم كارتها رو جمع كنم كه ناراحت شدي و گفتي بازم ميخوام بگم ...كارتها رو بپرس

با بچه ها هم خيلي جور شدي و با ملينا و شايان و مهرشاد خيلي بازي مي كني ولي فقط با كيميا نمي ساختي و جيگر خودتو و اون طفلي رو خون كردي................اينقدر كه گريه كردي و گفتي به وسايلم دست نزن (شايد به خاطر اينه كه كيميا رو كم مي بيني)...............ولي حسابي مدافع حقوق ملينا هستي و هر جا وسايلش رو مي بيني مي گي مال مليناست و جمعشون مي كني ............تو خونه هم هر از چند گاهي مياي و برام توضيح ميدي كه مثلا با ملينا چطور بازي مي كردي

 ديشب فنجون چاي من روي ميز بود ................رفتيم مسواك بزنيم اول براي تو زدم و بعدشم خواستم براي خودم بزنم كه ديدم صداي ضربه ي ليوان روي ميز مياد و تو با همه ي قدرت داري ليوان رو روي ميز ميزني ................اومدم سراغت ليوان رو گرفتم و به شدت باهات دعوا كردم تا بفهمي كه اين كار خيلي خطرناكه .........خوبم فهميدي

شب كه ميخواستيم بخوايم همش نيشگون مي گرفتي منو كه بهت گفتم باز بد شدي ...............گفتي نه و خوابيدي

شايد خيلي چيزها رو هنوز متوجه نشي ولي ديگه وقتشه كه بفهمي خيلي كارها رو نبايد انجام بدي تا يه پسر مودب باشي

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

محمدآواره
26 شهریور 91 19:13
ایولاااا وهرااد جووونیم
مهرااد خااان یکیش مااله منه هااااااا هر چی میخوری که دو تا تو دستاای کوچووولوووته...
ایولااااا کاارتوون بااز شدیاااااا خوودم پا به پاات میشینم همروو میبینم من که اصلاا کارتون دوست ندارمو اصلا دانلوود نمیکنم
ماماناااا یه کوچوولوو شیطووونه هااااا ااین مهراد جوونی من بابا گیر ندین دیگه بهش
=))))))))))))))) لخت =)))))))))) ااز دست توووو
اواو مهرااد جوونی حرف ماماان بابااارو گوووش بده بچه بی ادب و لوووس و لجبااز خیلی بده هاااااا حرف مامانا رو حتماا گووش بده که هرچی میگه بخاااطر خودته



لجباز گفتی......کم گفتی
مامان یکتا
27 شهریور 91 0:31
الهی. اون گفتن معنی داره خیلی بامزه بود...
آفرین به شما که هوای ملیناجون رو داری.


آره
پس چی پسرم هوای دختر عموشو خیییییییییللللللللللی داره
مریم مامان ملینا
27 شهریور 91 9:39
سلاااااااااااااااااااام دلمون تنگ شده بود واسه خاطرات مهراد عسلی
اتفاقا ملینا هم این عادت رو داره که باید از هرچیزی دوتا داشته باشه یعنی از هردودست بخوره
خیلی خوشحالم که میبینم مهرادجون روز به روز پیشرفت میکنه و مامان باباشو خوشحال
حسابی ماچ مالیش کن از طرف من


خوب پس اولین تفاهم پیدا شد بقیشم حله دیگه(چشمک)


مریم مامان ملینا
28 شهریور 91 8:10
عجب
در نکته سنجی حرف نداری میتراجون


آره دیگه............همین نکته سنجی بیچارم کرده
مامان الين
30 شهریور 91 8:20
وقآدم پيشرفتهاي اين وروجكا رو يبينه تاز ه احساس ميكنه چقدر زمان گذشته و چقدر زود دارن بزرگ ميشن
مامان مهراد پسر گلت بعدا دو تا زن نخواد ؟ آخه با يكي يه دستش خالي ميمونه كه بچه ام


جدن هاااااااااااااااا
یه وقت بچم دوتا زن نخواد................ولی ایشالله تا اون موقع از سرش می افته
سایه
2 مهر 91 9:51
ماشالله به این گل پسر با پیشرفتاش ...
پس حسابی آقا شده دیگه ...
بوس بوس دو تا دوتا(یادت باشه ها)


ممنون
البته به خانومی و باهوشی نیکا جون که نمی رسهههههههههه
مامان سورنا
7 مهر 91 15:41
ای خدا چقدر این پسر بزرگ شده.کلا خرداد ماه دوپیکره و از قدیم گفتن متولدین این ماه یا دوقلو میشن یا دوزنه.
خالا فکر کنم مهراد به قول منیره دوزنه بشه)
اون معنی داره رو هم خیلی بامزه گفته.کلی خندیدم.


خدانكنه سميه جون.......... از اين حرفا نزن..........بچم يكيشم زياده واسش حالا بياد دوتااااااااا بگيره كه هيچي ازش نميمونه زير خورده فرمايشات اين خانوما(يك كلمه از زبون مادرشوهر)