مهرادمهراد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
مينامينا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

مهراد و مینا نشانه های رحمت خدا

درک معصومیت

1391/6/31 20:31
نویسنده : مامان
249 بازدید
اشتراک گذاری

امشب با مهراد نشستیم پای کامپیوتر که وبلاگش رو چک کنیم

بعدش رفتم تو وبلاگ باران ............. بدون اینکه چیزی بگم ..................مهراد با دیدن عکس بالای وبلاگ باران که مال بچگیهاشه گفت : مامان یادته رفتیم خونه باران و بعدش توضیح داد که اونجا چیکارا کرده...............خیلی برام جالب بود که بعد از تقریبا 5 ماه یادشه و تازه اون عکسو شناخته که مال بارانه

بعدش رفتم برای مهراد غذا بیارم و مهراد داشت توی وبلاگ باران می گشت و عکس بیماری ناشناخته ی معصومه رو دید و دیدم که تو چشماش اشک جمع شده و داره می گه نی نی اوف شده ............باباش گمش کرده و همینطور حرف می زد و گریه می کرد بچم

خدایا شکرت که سلامتی رو نصیب فرزندان ما کردی ............واقعا بعضی وقتها از فرط بی غمی خوشی میزنه زیر دلمون و ناشکری می کنیم

خدایا سلامتی رو هر چه سریعتر به معصومه کوچولوی معصوم برگردون و دل همه رو شاد کن......الهی آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

مامان یکتا
31 شهریور 91 21:46
قربون این پسر عاطفی و دل مهربونش. واقعا نمیدونم چی باید بگم...
ولی منم اگه اشتباه نکنم عکس همین معصومه رو دیدم واقعا دردناکه.الانم که عکس العمل مهرادجونو خوندم گریه م گرفت.
منم برای این دعا یه آمین بلند میگم.
در آخرهم یه ماچ محکم برا مهراد مهربون و باهوش.




راستی عزیزم تو خونه وبلاگ یکتا جون برام باز نمیشه هر کاری می کنم............اداره هم که اینترنت کلا قطع کردن ...ببخش که فعلا دسترسی به وبلاگ یکتا جون ندارم
گل نسا
31 شهریور 91 23:04
آخییییییییییی
الهی من قربون مهربونیش برم
دلم یه جوری شد میترا
بچه به این کوچیکی میتونه درد و رنج رو درک کنه، تازه بخاطر درد دیگران گریه هم میکنه
چقدر بجه ها لطیفن

فداش بشم من
از طرف من محکممممممم ببوسش
میترای عزیزم، فکر کنم مهراد توی مهربونی و قلب باصفا داشتن به مامان گلش کشیده



بابای ملیسا
1 مهر 91 0:56
سلام . وبلاگتون مثل همیشه زیبا و قشنگه . وبلاگ ملیسا خانم با موضوع تولد یکسالگی ملیسا و سی و یکسالگی بابای ملیسا به روز شد . خوشحال میشیم که با اومدنتون و گذاشتن یه دستنوشته به یادگار ، تولد ملیسا جون رو زیباتر و باشکوهتر کنید . منتظرتون هستیم .
مریم مامان باران
1 مهر 91 2:02
الهی من بگردم پسرک مهربون من........ببخش خاله که باعث شدم اون چشمای قشنگت بارونی بشن.
مرسی که اون سر کوچولوت ما رو توی خودش یادگار نگه داشته و ما هم میبوسمت پسرک مهربونمون.

مامانتم ببوس.مراقب خودتم باش حسابی.

مامانش خودت روبراهی؟؟؟


خوبم مریم جون .....فرصت کم دارم....اینترنت اداره برای همیشه قطع شد
مریم مامان ملینا
1 مهر 91 11:03
وااااااااااااااااااای میترا، چی بود اون دختر
الان سرکارمم که دیدمش، بی اختیار زدم زیرگریه، واقعا خیلی ما ناشکری میکنیم.... البته منظورم خودم بودم که اینقدر از این موقعیت پیش اومده مینالم..... خدایا توبه میکنم.
یعنی مصلحت چیه که باید یه بچه اینجوری زجر بکشه


سايه
2 مهر 91 9:49
آخی نازی مهراد مهربون، میترا جون کاش نمیذاشتی اون عکسو ببینه، الهی بگردم حالا تا مدتها همین طور تو ذهنشه ...
ببوس این نازپسر مهربونت رو


آره حق با تو هستش
من اون عکسو جابجا کردم و جای دیگه ای از وبلاگ باران رو آورده بودم ولی خودش با حرکت موس رفته بود رو عکس
وقتی اومدم بغلش کردم و وبلاگ رو بستم
محمدآواره
3 مهر 91 22:28
پس چی فکر کردی مهراااد جووونیه منه دیگه قربووونش برم همه چیزه کاپی.تر رو قورتش میده هلووووووو. معصومه جوووونم انشاالله که زووووودی حالت خووب بشه عززززززیزززززززم
مامان سورنا
7 مهر 91 15:46
ای جانم.اون پست و اون عکس واقعا دردناک بود وخیلی غم انگیز ولی من واقعا فکر نمی کردم پسری به این سن بتونه درکش کنه و چشماش بارونی بشه.ولی باورش اصلا از این بچه مهربون که به بابا و مامانش رفته عجیب نیست.....
راستی اینکه باران رو هم یادشه خیلی جالبه ولی برام عجیب نیست چون نمونه هاش رو هم از سورنا و هم از بقیه بچه های خردادی دیدم.
راستی من نمیدونستم اینترنت اداره قطع شده.چقدر بد


ممنون سميه جون
اينا ما رو به بازي گرفتن يه مدت كلا قطع بود ولي الان باز وصل شده، اما اعتباري نداره يهو مي بيني ميزنه به سرشون و باز قطع مي كنن
فنچ بانو
10 مهر 91 10:45
قربون دل پاکش برم عزیزم

میترا یهو یادتون افتادم گفتم بیام ببینم در چه حالین... انگار خیلی وقته نیومدم اینجا شرمنده ام واقعا... امیدوارم هرجا هستین خوب و خوش باشین


خواهش مي كنم فنچ عزيزم
من خوشحال ميشم هر وقت به من و مهراد سر بزني
ممنون از لطفت