مهرادمهراد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره
مينامينا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

مهراد و مینا نشانه های رحمت خدا

ماهي قرمز كوچولو

1390/12/23 8:52
نویسنده : مامان
394 بازدید
اشتراک گذاری

كوچولوي خوشگل مامان چند روز ديگه بيست و يك ماهت تموم مي شه و فقط سه ماه ديگه داري تا دو ساله بشي عزيزم

من هميشه برات نقشه هاي خوب خوب تو ذهنم دارم ...........اما خوب خيلي هاش عملي نميشه .....چه ميشه كرد...................اميدوارم خودت بزرگ تر كه شدي با من همراه باشي تا دوتايي بتونيم نقشه هاي قشنگ تو ذهنمون رو در واقعيت پياده كنيم و ازشون لذت ببريم

 

كلي برات خريد عيد كردم عزيزم................به قول خاله مينو : ما براي خودمون هم كه ميريم خريد چشممون دنبال لباس و اسباب بازي براي بچه هامونهنیشخند

چه كنيم ديگه مائيم و يه مهراد كه همه ي دنيامون رو ساختهبغل

امروز صبح تلويزيون كه مي ديدم ..........پسربچه ها رو نشون ميداد و من توي ذهنم فقط و فقط تو رو مي ديدم مهراد جونم كه بزرگ شدي و ميري مدرسه.............................گاهي اوقات هم حتي بعضي آقايون رو كه با رفتار و منش خيلي خوب مي بينم تو رو تو ذهنم تصور مي كنم و از خدا ميخوام مثل اونا بشييييييييييييي

اينقدر اين روزا خوردني شدييييييييي كه نگو ............... صبح ها بيدارت مي كنم تا سرحال بشي و ديگه تو پتو نپيچمت .............انگار ديگه حس خوبي از اين كار ندارم .................تو هم زود سرحال ميشي و ديگه خواب رو فراموش مي كني عزيز دلم

خيلي وقته كه بابا علي رو خوب صدا ميزني .........وقتي من از دست بابايي دلخور مي شم و كش دار مي گم عليييييييييييييييييي ............... تو هم مثل يه طوطي و با همون لحن صدا ميزني علييييييييييييييييييييي

تو حرف زدن خيلي پيشرفت كردي............تلفن خونه كه زنگ ميزنه .....هر جا باشي ميدويي و تلفن و برميداري .اگه صدا رو بشناسي شروع به صحبت مي كني و البته يه صداهايي شبيه ناله هم از خودت درمياري ................... يه جوابايي هم ميدي ولي هنوز مكالمه نمي كني كه مثلا خودت حال و احوال كني .................چيزي ازت بپرسن معمولا جواب ميدي ............................ مادرجون ناقلا هم برات صداي پيشي درمياره كه تو هم حسابي پايه اي و تند تند ميو ميو مي كني و ديگه اصلا گوشي به من نميرسه خلاصصصه

عاشق بازي با بچه ها هستي ..........وقتي شايان و مهرشاد (پسرخاله هات ) ميان خونمون ......تو يه چشم بهم زدن صداتون خونه رو برميداره و به هر طرفي ميدويد و اسباب بازي ها رو پخش مي كنيد.............منم از بازي شماها لذت ميبرم و اصلا هم بهم ريختگي خونه برام مهم نيست...............فقط دوست دارم تو شاد باشي و از زندگيت لذت ببري...........پسرخاله ها هم كه روي چشم من جا دارن.

ديشب رفتيم برات كفش بخريم كه در فرصت كم نتونستيم كفش خوبي پيدا كنيم ............. به بابايي گفتم بيا بريم يه عيدي براي پسر گلم بخريم.............. بابا هم گفت چشممممممم

رفتيم تو يه مغازه اسباب بازي فروشي و اسباب بازي ها رو ديدم كه چندان مطلوب نبودن.........اين شد كه رفتيم سراغ موتورك ها و سه چرخه ها..............البته بابا خيلي وقته ميخواد يكيشو برات بخره ولي مي دوني كه چون مهندسهههههههههههههههه سوالهر چيزي رو نمي پسنده

خلاصه كه سوار هر ماشين و سه چرخه اي كه مي شدي ديگه نمي خواستي پياده بشي .......... آخري سوار يكي كه در مغازه بود شدي و اينقدر خوشت اومده بود كه ديگه هر كاري كرديم پياده نشدي ازش ............. اينم بگم كه ما تصميم گرفته بوديم همون رو واست بگيريم............. اما مگه شما پسر گلم متوجه مي شدي ما چي ميگيم.............همينطور گريه مي كردي و نمي خواستي بياي پايين.............. اين شد كه باباي طفلي مجبور شد شما رو همراه با سه چرخه بغل كنه و از خيابون رد شيم تا به ماشين برسيم

حالا سوار ماشين شدن رو بگوووووووووو كه مكافاتي بود ................... تو رو يه جا با سه چرخه كه نمي شد گذاشت تو ماشين ................ با اشك و آه و ناله پيادت كرديم و سريع سه چرخه رو عقب ماشين گذاشتيم و تو رو هم كنارش .......................... ولي راضي نبودي ......................... ولي بابا كه راه افتاد كم كم آروم شدي

مثل اين عاشقاااااااااااااااااااا يه دستت رو گرفته بودي به سه چرخه و با يه دستت خوراكي مي خوردي قربونت برم

يادم رفت بگم دوتا ماهيييييييييي كوچولوي قرمز هم برات خريديم ......تو اين سالهاي گذشته كه من و بابات با هم زندگي مي كرديم تا عيد مي شد و اسم ماهي مي آوردم بابا مي گفت گناه دارن و نبايد اسيرشون كنيم ...................... امسال هم اميدي نداشتم كه بخره .......يه روزي كه رفته بوديم بيرون خيلي آروم گفتم : ماهي كوچولو بخريم . كه ديدم بابايي گفت باااااااااااااااااشه و منم متعجب شدم ولي هيچي نگفتم و اينطوري شد كه براي پسر گلم ماهي سرخ عيد خريديم

 

تو اينقدر از ديدنشون خوشحال شدي كه نگو و نپرس .................... تو يه ظرف بزرگ جلوت گذاشتيم تا حسابي بتوني ببينيشون .............................. تو هم با دستات توي آب دنبال ماهي ها بودي

به بابايي گفتم اگه حواسمون نباشه ممكنه مهراد مثل پيشي ماهي ها رو بخوره .......... بابايي هم خنديد و گفت هيچ بعيد نيست

سبزه هم براي سفره هفت سين گذاشتم ........جوونه زده ولي نمي دونم تا يه هفته ديگه به چه حدي ميرسه.................. امسال خيلي همه چيز عوض شده و رنگ و بوي بهار گرفته ........همش هم به خاطر وجود نازنين تو هستش پسر گلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

منا مامان مهراد
23 اسفند 90 10:48
سلام عزيزم خوبي؟
گل پسريت خوبه؟با سه چرخش بازي ميكنه؟
خيلي كار خوبي كردي چند روز مرخصي گرفتي پيشش بموني.من كه اينقدر پاس ساعتي گرفتم يه كوچولو فقط مرخصي دارم كه نگه داشتم واسه عيد.
راستي دندوناي مهراد هنوز از لثه هاش نزده بيرون اين يكيا ديگه ركورد زدن تقريبا داره يكماه ميشه.
براتون سالي پر از خير و بركت آرزو ميكنم.پيشاپيش عيدتون مبارك.
يه بوس گنده براي مهراد گلم و مامان خوبش


مرسي منا جون

جدي مي گي هنوز دندوناش درنيومده......طفلي چقدر اذيت ميشه الهي بميرم براش
ممنون ............منم سال خوبي براي تو و مهراد جوني آرزو مي كنم
مامان یکتا
23 اسفند 90 19:45
سلام به مهرادجون و مامانیش.
سه چرخت مبارک خاله جونی.
روزی که ماهم برا یکتا میخواستیم سه چرخه بخریم همینطوری بود. بچم جه همه اشک ریخت.
قربون حرف زدن آقا مهرادی.
سال خوبی براتون آرزو میکنم.


ممنونم عزيزم
آره آدم ميخواد براشون هديه بخره ......اينطوري گريه مي كنن باز دلمون ميسوزه

ايشالله شما هم سالي پر از موفقيت و كاميابي داشته باشيد
مامان آرام
24 اسفند 90 9:05
بازم سلام
سلام یه دوست پرمشغله رو این آخر سالی پذیرا باش
منم خیلی دلم میخواد برای آرام بنویسم ولی امان از این آخر سال
هر بار میام نوشته هاتو میخونم میبینم چقدر کارای بچه هامون شبیه همدیگه هستش ؛ نیست که فقط 1 هفته اختلاف سن دارن همه چیزشون مثل همه
منم مجبورم تنگ ماهی رو از آرام دور کنم چون اون بیچاره ها رو دیوونه میکنه از بس دستش رو توی تنگ میگردونه


سلام سارا جون
خسته نباشي عزيزم

ممنون كه سر ميزني ..آرام جون رو ببوس
محمد اواره
25 اسفند 90 12:14
))))))))))))))))))
aaaz daaseee iiiin baacheeee
بخصوص سر اون 3 چرخه چه فیلمی بوده اییین.


راستی با لباسای عیدش و اون 3 چرخه یه عکس ازش بزار مامان,مهراد جونیم



چشم ......اگه بشه حتما عكس ميگيرم ازش
مریم
25 اسفند 90 12:31
وااااااااااااااااااااای چه همه کارای خوب خوب کردین.... خریدهای خوشگل ..... عیدی واسه مهرادجونی..... خرید ماهی.... کاشتن سبزه............خوشبحالتون
ماکه سبزمون خراب شد ماهی هم داداشم دوتا واسمون خریده خونه ی خودشونه، ولی خب به قول تو هربار که رفتیم بیرون واسه ملینا یه چیزی خریدیم ولی به فکر عیدی نبودم.
سال نو پیشاپیش مبارک، امیدوارم به همه ی آرزوهات برسی و شاهد هرچه بیشتر پیشرفت های پسر گلت باشی عزیزم


مريم جون سبزه ي منم هنوز سبز نشده .يعني يكم سبز شده ولي هنوز نميشه گفت سبزه .........شايد تا عيد درست بشه

مرصي ...سال نو تو و همسرت و ملينا خوشگلم هم مبارك باشهههههههههههههه
ايشالله شما هم به همه ي آرزوهاي خوشگلتون برسيد
پرنده خانوم
28 اسفند 90 1:10
ای جانممممممممممممم
مشخصه که عاشق اون سه چرخه شده ها مهراد
ای جانمممممممممممممممم

به به ماهی قرمز کوچولو
اینجا چقدر بوی عید و بهار میاد خانومییییی
سال نوت پیشا پیش مبارک
ایشالا که سال 91 سال خیلی خوبی برای خونواده سه نفری تون باشه عزیزم، ایشالا که سالم و خوشحال و موفق باشید بیشتر از همیشه


سلام پرنده جونم

مرصي عزيزم
ديدي به خاطر مهراد ماهي قرمز كوچولو خريددددد

ايشالله براي شما و همسرت هم سال خيلي خوبي باشه و به همهي آرزوهاتون برسيد عزيز دلم
مامان سورنا
8 فروردین 91 15:08
مهراد خوشگل خاله خریدهات و عیدی که عاشقشی و ماهی گلی همگی مبارک باشه.امیدوارم سال جدید همونطور که از بهارش پیداست سال خوبی برات باشه.داستان خرید سه چرخه رو که نوشتی دقیقا یاد سورنا افتادم که پارسال رفتیم براش سه چرخه بخریم.اونم پیاده نشد و با سه چرخه تشریف اورد بیرون و عقب کنار سه چرخه نشست.


چه جالب

واقعا اين دوتا وروجك شبيه هم هستن
اصلا فكر كنم همزاد باشن