توتوي عمو
ديروز كه شنبه بود و بيست و هفت اسفند..............ماهگردت بود مهراد جونم و بيست و يك ماهت تموم شد...... تو خونه ي مادربزرگت بودي كه گويا مهدكودك دانشگاه تعطيل بوده و دخترعمو ملينا رو هم برده بودن اونجا.
شما هم خوشحال كه توتوي عمو هم اومده ............. بابايي تعريف مي كرد كه چها كردي
ميخواستن به ملينا شير بدن كه تو هم ميخواستي و مجبور شدن شير برات گرم كنن و تو كه تو بيداري اصلا شير نميخوري كنار ملينا دراز كشيدي و تا ته شيشت رو خوردي
بعد ملينا ميخواسته بخوابه كه تو اجازه نميدادي روي تشك مخصوص بچه كه اونجا هست بخوابه و مي گفتي مال منه و بايد من بخوام
تازههههههههه براي ملينا شكلك درمياوردي تا ملينا بخنده و سرگرم بشه
تو كه خيلي خوش گذروندي ولي پدر بزرگترا رو درآوردي و حسابي اذيتشون كردي
............................................................................................................................
از وقتي كه وانت مزداي بابايي دست عمو هستش و تو هم روزا چند ساعتي رو تو اون ماشين مي گذروني و بازي مي كني...... عاشق عمو مهدي شدي و تو خواب و بيداري مي گي عمو و ديرت ميشه كه بري و با وانت عمو بازي كني
وقتي ميخوايم بريم بيرون تا ميريم سمت ماشين به كمتر از جاي راننده راضي نيستي و مثل يه راننده حرفه اي ميري كه پشت فرمون بشيني..............بابا مي گفت ديروز در ماشين رو كه باز كردم اصلا نفميدم كي پشت فرمون نشستي و دو دستي فرمون رو چسبيدي .................. رضايت هم نميدي كه پياده بشي
يه كار ديگه هم كردي ....... عمت بغلت كرده و محكم زدي تو گوشش ..چنان كه صورتش قرمز شده
وقتي من كتاب مي خونم و آروم با خودم تكرار مي كنم يهو مي بينم يه سر كوچولو اومده تو كتاب و داره آروم آروم با خوش يه چيزايي رو تكرار مي كنه ...... بعد به من نگاه مي كنه و لبخند ميزنه
پسر گلم سال نود هم با همهي خاطرات خوب و بدش تموم شد و يك سال به عمرت اضافه شد
اميدوارم كه من و بابايي بتونيم الگوي خوبي برات باشيم و تو رو طوري تربيت كنيم كه در آينده سربلند باشي
اميدوارم تو سال جديد تو و همه ي بچه هاي دنيا سالم و سلامت باشيد و غم نبينيد
به قول مامان باران امسال ما همه ي تلاشمون رو كرديم كه مادر خوبي باشيم و خداوكيلي فكر كه مي كنم همه چيز حول محور تو مي چرخيد....غذاي مهراد.......پوشك مهراد.....ويتامين مهراد............خواب مهراد......گردش مهراد..........و ووووو
اينه كه با تموم تلاشي كه كردم نتونستم خيلي بنده ي خوبي براي خداي خودم باشم ولي مي دونم كه خدا خودش مي دونه يه فرشته ي كوچولو كه گذاشتش توي دامن من .خيلي بيشتر از اينا نياز به مراقبت داره و من هم به عنوان يك مادر وظيفه دارم نيازهاي فرشته ي كوچولوم رو برآورده كنم
در عوض وقتي تو رو در آغوش مي گيرم و تو آروم تو بغلم فرو ميري ...احساس مي كنم خدا رو دارم
سال نو بر همه مبارك