مهرادمهراد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
مينامينا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

مهراد و مینا نشانه های رحمت خدا

چهار روز با مهرادي

1390/12/13 8:04
نویسنده : مامان
402 بازدید
اشتراک گذاری

از روز سه شنبه هفته پيش مرخصي گرفتم تا پيش مهراد جيگرم بمونم و بهش برسم و هم خودم يكم انرژي از دست دفتم رو به دست بيارم.

روز اول نون نداشتيم كه صبحونه بخوريم ..........بابايي هم خونه مونده بود ................القصه بابا رفت يه مقدار كيك و بيسكوييت آورد و گذاشت توي سفره و ما هم نشستيم به خوردن

بعد يهو ديدم كه مهراد بلند شد و رفت ....منم ديگه برنگشتم ببينم كجا ميره

چند لحظه بعد كه برگشت ديدم يه تيكه نون خشك از توي سطل نون خشكا برداشته و آورده ...........گذاشت سر سفره

اينقدر حس عجيبي از اين كارش بهم دست داد كه قابل توصيف نيست..............الهي بگردم پسرم فهميده بود كه سر اين سفره نون كمه.................فدات بشم ماماني..................اينقدر بوسيدمش كه نگووووووووووو

 

اين چند روز با مهراد خيلي بهمون خوش گذشت

ديروزم كه بابايي رفته بود براي نظارت راي گيري....................من  و مهراد رفتيم خونه ي اقاجون و مهراد توي خونه تكوني كمكشون كرد...............اينم مدركنیشخند

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

پرنده خانوم
14 اسفند 90 0:50
ای جانممممممممممممممم
چه گل پسری
بچه ها خیلی بیشتر از اونی که ما فکر میکنیم میفهمن و باهوشن
الهییییییییییییییییییییییی


آره راست ميگي
يه چيزايي رو مي فهمن كه ما تصور مي كنيم اصلا براشون مهم نيست
مامان یکتا
14 اسفند 90 23:46
الهی بگردم. خیلی حرکتش شیرین و بامزه بود. از طرف منم ببوسش مامانی


چشم حتما..........ممنونم
پرنده خانوم
15 اسفند 90 13:41
اِهم اِهم...
از این دور و برا رد میشدم
گفتم یه بوسی واسه میتراخانومی و مهراد نازدونه بفرستم




واي فدات بشم من پرنده جون

اتفاقا من از اين پيامها خيللللللللللي خوشم مياد
چون مي فهمم واقعا به ياد من و مهراد بودي عزيزم
محمد اواره
16 اسفند 90 1:04
الهی فدای اون مغزش شم که اینقدر میفهمه همه چیزو

کمک هم که داره میکنه اصلا دیگه ترکونده بخدا این بچه جیگیلی من
یه ماچ اب دااااااااااااااااااااااار باید کنم :-*



آره واقعا اين مهراد تركونده براي كمك تو خونه
ممنون كه سر زديد
مریم
16 اسفند 90 7:50
ای خدای من، شما سفره ی بی نون گذاشتین جلوی بچه خیال کردین نمیفهمه که کره مربا یا پنیر رو نمیشه با بیسکوییت خورد
الهی فدای تو بشم مهراد جون که اینقدر به فکر بابایی هستی گفتی با یه تیکه نون خشک سرمیکنم که تو نری بیرون نون بخری اذیت بشی.....
و آفرین به این پسر زحمت کش


خدائيش مريم فكر نمي كردم بفهمه
آره پسرم خيلي به فكر باباشهههههههه قربونش برم من
باران خوشگلم چطوره...بيام وبلاگش ببينم آپيدي يا نه؟
مریم مامان ملینا
17 اسفند 90 15:44
میترا جون من مریم مامان باران نیستم که اون پیامو فرستادم من خودمم دیگه مامان ملینا جونییییییییییییی


اااااااااااااااا
ديدي چه سوتي اي دادم
ببخشيد مريم جون.........تعداد مريم ها زياد شدن
قربون ملينا جونم برم من
ببوسش خيلي زياد
سپیده (MiSs PiNk)
18 اسفند 90 0:08
نظر دادم نمیدونم اومد یا نه

این عکسش خیلی نازه
خیلی خوب داره از ته دل میخنده
ای جااااااااااام
داره تمرین میکنه که بعدا بره واست دیوارارو بشوره هاااااااا


اين نظرت كه اومده سپيده جون

اره ديگه خدا كنه پسر مثبتي بشه كه به پدر و مادرش كمك كنه
وگرنه من دست تنها مي مونم هميشه

باباش كه خيلييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي تنبل تشريف دارن تو كار خونه
سپیده (MiSs PiNk)
18 اسفند 90 0:08
تازشم خب من بی معرفتم تو دیگه چرا پیشم نمیای (((((((


سپيده جون خودت كه مي ديدي من ميومدم

اما نوشته بودي تو وبلاگ اونايي كه نظر ميذارم خوشم مياد ازشون
بعدم نوشته بودي من اين مطالب رو براي دونستن نظر غريبه ها نمي نويسم
اينه كه من ديدم وبلاگ مهراد سر نميزني .منم برات نظر ندادم
ولي هر روز ميام و مي خونمت و از حال و احوالت باخبرم عزيزم
ممنون كه سر زدي...دلم برات تنگ شده بود
مریم مامان باران
18 اسفند 90 0:22
میبینم که ما را با دیگری اشتباه میگیری خواهر؟؟؟!!!! بس که بی وفا شدی رفت بابا به مهراد بگو واست یه کامی نو بخره.

من جیگر اون لبخند با نمکش برم موقع کمک توخونه تکونی..........یعنی با کاراشون یه دنیا حرف به ادم میزنن........گاهی فحش هممیدن البته تو همین کاراها......

بمیرم تنبلا میرفتین یه نون واسه بچم میخریدین الهی بمیرم برات خاله نون خشک میخوری.....


مريم جون ........ مي دوني ملينا دخترعموي مهراده
منم خوب با مريم زياد برخورد دارم
اون روز نوشتش رو كه ديدم اصلا ذهنم نرفت سمت مريم ....انگار نوشتش به سبك نوشته هاي تو بود
ببخشيد ديگه

ببخشيدااااااااااا من خودم رو بكشم مهراد يكم صبحونه ميخوره..........مگه خورشيد از مغرب طلوع كنه كه مهراد صبحونه بخوره
اينه كه منم به باباش زحمت ندادم بره بيرون و نون بخره
پسرم هم نون رو واسه باباش آورده بود


منظورت از فحش دادن چيه مريم؟ يعني ميگن شما تنبلين كار نمي كنيددددددددد؟؟؟؟؟؟؟
زود بيا توضيح بده دختر خوب
مامان آرام
20 اسفند 90 12:29
آفرین پسر گلم
فدات بشم با اون خنده شیرینت خاله


به به چشممون به كامنت سارا خانوم روشن شد

البته مي دونم آخر ساله و سر همه تو ادارات شلوغه
خيلي لطف كردي سر زدي سارا جون
مامان ثناخانمی
21 اسفند 90 11:06
خب پس نون آور خونه هم هست(نون خشک آور)
ببوسش دوست غائب من


به خدا شرمندم
اينقدر با كامي ور رفتيم كه كلا سوخت
عكساي مهرادي هم از بدو تولد توش بوده

دعا كن بشه بازيافتش كرد اعظم جون
مامان ثنا
22 اسفند 90 8:05
واسه عکسای مهرا جیگر هم خیلی ناراحت شدم. بکاپ نداشتی ازشون؟ من که عکس کلا عنصر مهمی برام هستش. یه نرم افزار قوی بازیابی روش نصب کن. عکسها رو میشه تا حد زیادی برگردوند


مرصي اعظم جونم

منم خيلي ناراحتم ولي هنوز اميدوارم كه بازيافت بشه
مامان سورنا
8 فروردین 91 15:04
وای خدا چه عکس خوشگلی.خوشحالم که تعطیلات با این وروجک عاشق نون بهت خوش گذشته.شرمنده با تاخیر زیاد نظر میذارم.اخه هرچی میومدم اینجانمی تونستم نظر بدم.


مرسي سميه جونم.

چرا نمي تونستي نظر بدي............من فكر مي كردم خيلي گرفتاري عزيزم