ماجراهای مهراد گوگولی
امروز اول خرداده و من ناخودآگاه به گذشته سفر کردم یادمه دلم میخواست خرداد از تقویم سال 1389 حذف بشه و بعد از اردیبهشت فورا تیر بیاد. یادش بخیر با گذشت هر روز ضربان قلب من بیشتر میشد و همه وجودم پر بود از ترس و دلهره اینکه خردادماه چطور خواهد گذشت..... اما حالا دل تو دلم نیست که به خرداد رسیدم......... چون عزیزانم در خرداد به دنیا اومدن .....هم مهراد و هم باباش که حالا دیگه یه روزم نمی تونم بدون اونها زندگی کنم مهراد این روزها دلش میخواد مستقل باشه و خودش بخوره.........وقتی خوراکیهای انگشتی مثل سیب زمینی یا موز یا هر چیزی رو که بشه خودش برداره و بخوره جلوش میذارم ......لم میده جلوی تلویزی...