می نویسم تا بماند
مهراد عزیز و شیرینم
هر روز بیشتر نفسم به نفست بسته میشه و هر روز با درآغوش گرفتنت بیشتر احساس می کنم که به خدا نزدیکم
عزیزم ، عشقم ، نفسم، زندگیم ، همه هستی من
خدایااااااااااااا هزاران هزار بار تو را به خاطر موهبتی که به من عطا کردی سپاسگذارم.
با همه شیطونیهات ، خرابکاریهات ، همه خنده های نازت و لوس کردنات عاشقتم
پسرم دیگه می تونه شیشه شیرشو بگیره دستشو بخوره ........می تونه بای بای کنه ، مامانشو می بوسه و خودش رو مثل بچه گربه ها می ماله به صورتم
قربون بی تابیهات وقت گرسنگیت برم مامان، قربون اوه اوه گفتن وقت بیدار شدنت از خواب برم
دیگه پسرم همه چیزو میخواد. به عروسکای کوچیک خیلی علاقه داره و از اونها جدا نمیشه.
وروجکم دیگه چیزی نمونده یکساله بشی.....
مهراد در حال مهندسی ماشین لباسشویی:
مهراد در پارک:
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی