مهر نماز
از وقتی مهراد چهار دست و پا میره دیگه من نتونستم یه نمازی بخونم که توش دنبال مهر نگردم.
تا مهراد می بینه چادر پوشیدم و میخوام نماز بخونم سریع خودش رو میرسونه و من هرچندتا مهری که بزارم جلوم، مهراد همه رو برای خودش بر میداره و کلی کیف می کنه
وقتی می خوام برم به سجده به زحمت یکی از مهرها رو ازش می گیرم و تا سرم رو میزارم به سجده با دستش محکم سرم رو هل میده که مهر رو ببینه و برداره
خلاصه که مکافاتی داریم ...........آخرای نماز که میشه دیگه کارمون به جنگ و دعوا میکشه
از من بکش ...از مهراد بکش که بلکه یه مهری گیر بیارم و سجده برم
دیشب که داشتم نماز می خوندم بچم یکی از مهرهای بزرگ رو برداشت و بلند کرد که به من بده..اما چون دستهای کوچولوش توان نداشتن مهر محکم به زمین خورد و مهراد هم به دنبال مهر نقش زمین شد
اما فکر می کنید چیکار کرد یه کوچولو گریه کرد بعد دید جاش راحته ...همون جا روی زمین ولو شد مثل همیشه اینقده این پسر من راحت طلبه که نگو
راستی یادم رفت دیروز یه کار جدیدم کرد: اومد بشینه .....راست نشست روی یدونه شکلات
بعد برگشت به من نگاه کرد و به ب.ا.س.ن.ش اشاره کرد و لباش رو غنچه کرد و گفت اوفف
الهی بگردم...............دیشب مثل آدم بزرگا شده بود و خیلی می فهمید