شيرين زبوني
با زبون باز كردن بچه ها شيريني اونها چند برابر ميشه ....مهراد هم اين روزها خيلي شيرين شده و خودش مي دونه و مي فهمه كه هر جمله اي كه ميگه من براش غش و ضعف مي كنم ........اينه كه خودش رو بيشتر لوس مي كنه
چند روز پيش بابايي از ماشين پياده شد كه بره چيزي بخره ...مهراد پشت سرش گفت: وايسا منم بيام
من كه اين جمله رو تازه مي شنيدم(باباش شنيده بود قبلا) اينقدر ذوق كردم و مهراد رو بوسيدم كه تا وقتي باباش برگشت همش تكرارش مي كرد كه من ذوق كنم
ديشب براي اولين بار يه جمله چهار كلمه اي گفت ...........اگه گفتيد چي بود: هاپو بيا مامانو بخور.
حالا هر كي ندونه فكر مي كنه من چيكار كردم............... اقا داشتن منو گاز مي گرفتن و من گاهي اجازه نمي دادم ..همين....................اونوقت مي فرمايند كه هاپو منو بخوره
جالبه كه اين جور جملات رو ما كه بهش نگفتيم كه هاپو احيانا بتونه كسي رو بخوره .......حتما اين ور و اون ور ياد گرفته ديگه
خلاصه كه شيريني حرف زدن كوچولويي كه تا همين چند ماه پيش در سكوت بود خيلي دلنشين و دوست داشتنيه
يه كار جالبي كه مي كني اينه كه هر كي رو مي بيني سلام مي كني............... هر وقت با بابايي مياي اداره دنبال من تا منو مي بيني ميگي مامان سلام............فدات بشم من
جالبه كه ميخواد بره دسشويي ميگه ج.ي.ش با بابا ...................آخيش من راحتم...............ايشالله هميشه بگي ميخواي با بابات بري كه من راحت باشم.
ميري در يخچال رو باز مي كني و خوراكي هاي مورد علاقت رو پيدا مي كني و برميداري................هر روز هم بلااستثنا ميري سر يخچال و مي گي :ژله
منم از رو ميرم و برات درست مي كنم ................. هر چي مياريم مي گي : منم ميخوام و اگه تموم بشه مي گي بازم ميخوام
پاي ثابت خوراكي هاي مورد علاقه ي بابايي هستي و هر چي واسش ميارم با هم ميخوريد............گاهي هم بابايي طفلي همه رو ميده تو بخوري ..............چون دوست داري و دلش نمياد كه خودش بخوره
(قابل توجه سميه جون .........مهراد اين مورد رو شبيه سورنا نبود كه اينم شد)
به عروسكاي پشمالوت مثل خرسهات ..........خرگوش ها و خصوصا صورتي خيلي علاقه مند شدي(البته علاقه داشتي ولي نه به اين شدت)...............حالا ديگه بايد شبها دور و برت باشن و همشون رو چك كني كه هستن بعد بغلشون كني و بخوابي ................خيلي بانمكه وقتي ميون اون همه عروسك پشمالو خوابيدي.............عكسش رو هم گذاشتم در ادامه مطلب
وقتي ميگم مهراد بيا داروت رو بخور..................با يه ذوقي مي دويي كه انگار چي ميخواي بخوري
بابايي مي گفت ديروز شربت و قاشق رو گذاشته بوده جلوت و رفته كه يه ليوان آب بياره .................كه وقتي مي رسه مي بينه يه قاشق نوش جان كردي و چند قاشق هم به لباست دادي بخوره.......تازه مي گفتي بازم ميخوام (جل الخالق ...يعني تو شربت هم بازم ميخوايييييييييييييي)
ديروز لباسايي كه براي مهراد كوچيك شدن رو جمع و جور مي كردم..............چشمم به لباسي كه وقتي به دنيا اومد تنش كردم افتاد ........چقدر كوچيك بود ولي همون لباس كوچولو هم اون موقع براش گشاد بود..............اونو يادگاري برات نگه داشتم مهرادي
وقتي بزرگ بشي و ببيني كه چقدر كوچولو بودي حتما لذت مي بري از بودن يادگاري هاي كوچولوي اين زمانت.
عكس ها در ادامه مطلب
اينم ملينا جيگر (دخترعموی خوشگل ناناز مهراد) كه داره دندون درمياره ...........ايشالله زود زود دندونات دربياد عزيز دلم: