مهرادمهراد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره
مينامينا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

مهراد و مینا نشانه های رحمت خدا

دو ساله شدي ماه من

1391/3/23 12:35
نویسنده : مامان
766 بازدید
اشتراک گذاری

                         

پسر گلم  ساله شدنت مبارك باشه

امروز كه برات مي نويسم دو سال و نه ماهه كه دارمت. با تك تك سلول هاي بدنم حست مي كنم وقتي كه سرت رو به شونه هام تكيه مي دي . وقتي خودت رو به بغلم مي رسوني و ازم ميخواي كه در آغوش بگيرمت.

من سرشار از حس مادريم............. حس مادري رو با تو تجربه كردم و تازه اونوقت بود كه فهميدم يه مادر چقدر مي تونه خودش رو به پاي بچش بريزه و در وجود فرزندش ناپيدا بشه و چقدر از اين حسش لذت ببره.

 

                

فرزندم هم اكنون كه تو كوچكي و غرق در دنياي كودكانه خود........من به فرداي تو مي انديشم و در تلاشم تا علاوه بر اين كه امروزت را مي سازم ............آينده ي پيش رويت را هم روشن كنم

و فقط و فقط از او كه در آسمان ها شاهد و ناظر ماست مي خواهم كه توان پدر و مادر خوب بودن رو به من و پدرت ارزاني كنه و اين همه تلاشمون رو نديده نگيره

 

من در ذهنم تو را پرانرژي، قدرتمند و موفق تجسم مي كنم و همه ي تلاشم را خواهم كرد تا اين تصور به واقعيت بپيوندد................... اميدوارم كه خودت هم كه بزرگ شدي كمكمون كني

اتفاقات زيادي در جامعه ي پيرامونمون مي افته و من هميشه سعي مي كنم حتي ذهنم رو ازشون دور كنم چه برسه كه بهشون فكر كنم.............. ولي تلنگري هستن كه منو به فكر آينده ي تو و زندگي در شرايط اون آينده مي اندازن.

امروز كه برات مي نويسم با همه ي درخواست و استدعاي يك مادر از خدا مي خواهم كه دستت رو بگيره و لحظه اي تو رو به خودت واگذار نكنه و همينطور كه تو اين دو سال پناهت بوده ..........هميشه ياور و راهنمات باشه .............. و به من هم اجازه بده كه مادرت باشم و در حقت مادري كنم نه اينكه فقط اسم مادر رو يدك بكشم و بويي از اون نبرده باشم

پسركم ............نفسم............با اين كه اين دو سال پر از زحمت و تلاش تموم نشدني بود ولي بازم زود گذشت و تو خيلي زودتر از آنچه كه فكر مي كرديم بزرگ شدي و قد كشيدي و حالا در آستانه ي دو سالگي هستي............. دو سال كه هر لحظش رو وجود تو برام معني كرد و وجود تو به من حس زندگي داد.....................تولدت مبارك همه ي زندگي مامان و بابا

                                    

دو ماه پيش هم برده بوديمت آتليه و عكس گرفتيم ..اميدوار بوديم كه عكسات واسه تولدت حاضر بشن كه هنوز خبري از عكاسي نشده .

اين روزها من همش تو فكر بودم كه براي تولدت چكار كنم .................ديروز صبح خاله مينو تماس گرفت و گفت چون برنامش معلوم نيست و ممكنه زودتر بره مشهد با خاله ها ميخوان بيان براي تولد مهراد .............من كلي سورپرايز شدم ................خاله گفت خودمون همه چيز براش مي گيريم و تو نميخواد هيچ كاري بكني.......اون چند ساعتي كه با هميم مي خوايم فقط خوش بگذرونيم

اين شد كه عصر خاله ها با كيك و كادو و .... اومدن خونمون و تو كلي خوشحال شده بودي و ذوق كرده بودي......دست خاله ها درد نكنه

بعدش هم كه مهمونا رفتن .......مهراد حسابي خسته شده بود و مي گفت مامان بغل .......لالا، بغلش كردم و سرش رو گذاشت روي شونم و آروم شد.

بعد با هم داشتيم تلويزيون تماشا مي كرديم كه مهراد رفت تلويزيون رو خاموش كرد و گفت : بابا و يه چشم غره هم به من رفت................ گفتم: مهراد .اين چه كاريه..............دوباره حرفش رو تكرار كرد و يه پوزخند هم زد..............منم خندم گرفت ولي نرفتم تلويزيون رو روشن كنم.

عكس ها در ادامه مطلب:

 

مراسم شمع فوت كردن خيلي جالب بود ........كبريت روشن تو هوا خاموش مي شد و چند تا وروجك اصلا اجازه نمي دادن كه شمع رو روشن كنيم...........مهراد هم تند تند كبريت ها رو خاموش مي كرد و غش غش مي خنديد......تا براي بار اول شمع روشن شد يه وروجك به اسم كيميا دويد و خاموشش كرد.........اوني كه اون پشت مي خنده و خوشحاله كه رقيب توي شيطنت پيدا كرده هم پسرخاله مهرشاده:

توجه كنيد اوني كه تولدشه كجا ايستاده.............اون پلنگ صورتي رو كه مي بينيد اين روزها مهراد همه جا حتي مهدكودك با خوش مي بره و از خودش جداش نمي كنه:

دودهاي توي هوا در اين عكس مال كبريت هايي كه مهراد توي هوا خاموش مي كرد:

بعدش ديگه مهراد با كادوهاش سرگرم شد:

لباسايي كه مادرجون براي مهراد هديه داد:

اين ها عكس هاي آرشيو چند روز پيش هستند:

 مهراد در پارك.............مهراد توي پارك اصلا با وسايل بازي، بازي نمي كنه ..فقط الاكلنگ رو با دستش بالا و پايين مي بره:

حياط خونه آقاجون و بازي مهراد و پسرخاله ها:

خونه ي آقاجون- شايان داره به مهراد بازي فكري آموزش ميده:

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مریم مامان ملینا
23 خرداد 91 14:09
پس دیشب که نیومدین تولد گرفته بودین اونم بدون ما
پس ماچی؟! ماهم تولد میخوایم
بگذریم، تولد 2 سالگیت مبارک مهراد جونی
باور کن تو عکس اول مهراد رو نشناختم، بس که همو میبینیم!
انشالا تولد 120 سالگیت خاله جون



نه مريم جون ......... ديشب ماجرا داره كه برات ميام ميگم
تولد رو هم كه خاله هاش اومدن و يه چند ساعتي بودن
ما براي تولد مهراد درخدمتيم
ممنون از لطفت عزيزم
سايه
23 خرداد 91 15:42
دو سالگیت مبارک قهرمان کوچولو
ای شیطون بلا از قیافت که معلومه حسابی بهت تولد خوش گذشته
انشالله همیشه شاد و سلامت باشی و سایه ی پدر و مادر خوبت بالا سرت باشه عزیز خاله


ممنون سايه جون
محمد آواره
23 خرداد 91 20:06
تولد تولد تولدت میارک مبارک بیا شمعا رو فوت که 666 سال زنده باشی.
مهراااد جونیم تولد مبارک باشه عشقم امید وارم که سال خوبی رو داشته باشی همسال هم و سلیقه خوشگل تر و اخم های مردونه تر.
قربونت بشم من عشقم



واي چه چيزاي خوبي گفتي هاااا.............. اخم مردونه تر (آخيييييييي قربونش برم)
مریم مامان باران
24 خرداد 91 1:23
اول که تولدت مبارک مهراد عزیزم. دوماً عاشق اون عکست شدم که پلنگت دو دستته و داری میخندی.
سوماً افرین به این خاله های مهربون که انقدر با محبتن.

مامانش دست شما هم درد نکنه و امیدوارم گل پسرت همیشه قدردان زحماتت باشه که میدونم هست.
ببوسش و به همسرت سلام برسون.

بازم تولدش مبارک. امیدوارم موفق و تندرست و شاد باشه همیشه.


ممنون مريم جون
آره واقعا خاله هاش محبت كردن ...منم ازشون ممنونم
مامان سورنا
24 خرداد 91 14:28
وای خدای من تولدت مبارک مهراد جونم.ایشااله جشن تولد 120 سالگیت رو با بچه های خاله های مهربونت برگذار کنی.
راستی میترا جون من همش فکر می کردم تولد مهراد 26 امه.نمیدونم چرا شانسی اومدم اینجا......
منم مثل مریم عاشق همون عکس این وروجک خوش خنده شدم.راستی کیفیت عکسات خیلی بهتر از قبل شده نمیدونم دوربینت رو عوض کردی یا خودت عکاس بهتری شدی......
تولد سوپرازی هم خیلی عالی بود.چه کیفی میده به ادم......
لباساشم خیلی خوشگله و بهش میاد.کادوهاشم خیلی خوب بود.
امیدوارم مثل همیشه شاد و خندون باشه.


آفرين به سميه ي باهوشم
بلهههههههههه ما دوربين خريديم.همون روزي كه رفتيم خريد و مهراد پدرمون رو درآورد رفته بوديم دوربين بخريم

سميه جون تولد مهراد بيست و هفت خرداده و چون خالش ميخواست بره زودتر اومدن ديدنش
ممنون از لطفت عزيزم
مامانی درسا
27 خرداد 91 0:25
عزیزم تولدت مبارک انشاالله 120 ساله شی


مرصي خاله
سمانه(مامان محمدرهام)
27 خرداد 91 2:32
تولد تولد تولدت مبارکککککککککککککککککک

الهی 1000ساله شی وهمیشه سالم وشاد باشی گلم


الهي الهي ..........ممنون خاله
مامان علی خوشتیپ
27 خرداد 91 7:48
تولدت مبارک عزیزم.الهی 120 ساله شی
عکسا خیلی قشنگ بود


مرصي مامان علي كوچولوي خوشتيپ
مامان فافا
27 خرداد 91 8:28
تولدت مبارک عزیزم


مرصيييييييييييييييييييييييي
مامان بيتا
27 خرداد 91 9:21
تولد مبارك عزيز دلم انشالا هزار ساله بشي.
ميترا جون چه خوب كه به اون عروسك عادت كرده و به چيز ديگه اي وابسته نيست ببوسش. اين كوچولوي خوش خنده و موقشنگ رو.


مرصي شاداب جون .تو هم بيتا جون رو ببوس
مامي نسيم ( مامان ملودي )
27 خرداد 91 12:17
عزيزم تولدت مبارك


مرصي خاله
مریم مامان باران
28 خرداد 91 1:23
خالش بدو بیا عکس گزاشتم. مهرادی رو هم ببوس.

راستی فردا دوره ست...........یه جوریم....جات خیلی خالیه کاش بودی.


باشههههههههههههههههههههههههه اومدم
دور هم جمع باشيد جاي من رو هم خالي كنيد.منم دوست داشتم باشم
مهناز مامان مهیار
29 خرداد 91 16:04
سلام خانومی ببخشین زود تر باید خدمت میرسیدم
اولا تولد مهراد جیگر با تاخیر مبارک باشه
چرا تاپیک نمیای؟
پسرت هم خیلی ناز و جیگره مواظبش باش روشو ببوس



ممنون مهناز جون
خواهش مي كنم اين چه حرفيه.............مرصي كه اومدي
fahime
31 خرداد 91 7:34
سلام خانومی نی نی خوشگلت با پسرم همسنن الهی قربونشون برم با اجازه لینکتون میکنم شما هم فراموش نکنید
گل نسا
31 خرداد 91 16:55
عزیزممممممممممم
تولدت مبارک
خاله ای ببخشید من دیر رسیدم یکم سرم شلوغه اینروزا
البته من پیشا پیش تبریک گفته بودم

ایشالا صدو بیست ساله شی عزیزمممممم
چقدر دوست داشتنی تر از همیشه شدی
ماشالا

گل نساي عزيزم.ازت خيلي ممنونم
اميدوارم دوباره حس نوشتنت بياد و برامون بنويسي
به ما سر بزن دلمون برات تنگ ميشه عزيزم
مریم مامان باران
1 تیر 91 1:43
الو کجایی؟چرا وبلاگ پسرک رو نمی اپی؟؟دوربین نو مبارک میترای دوربین قشنگ

بیا ببین من میام پست نمیزاری بعد من گرفتار میشم هی پست میزاری و .........


سلام مريمي
چشممممممممممممممممم

مهراد كه گفتني زياد داره ..... بعضي وقت ها منم گرفتار ميشم نمي تونم زياد بيام اينجا بآپم