مهرادمهراد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره
مينامينا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

مهراد و مینا نشانه های رحمت خدا

كفش تابستاني

1391/3/17 11:49
نویسنده : مامان
383 بازدید
اشتراک گذاری

چند روز پيش با كلي ذوق و شوق رفيتيم از خودمان سليقه در كرديم و يه جفت كفش تابستوني خوشگل براي مهراد جيگر خريديم ......البته خود ايشون هم بودن ...........بچم اولش كمييييييييي ذوق كرد ولي بعدش گفت نه نخوام

ما گفتيم حالا بعدا قبول مي كنه و مي پوشههههههههه

رفتيم خونه و مهراد هر وقت خواستيم بريم بيرون حاضر نشد كفش هاي جديدش رو بپوشه

يه روز كه مي خواستيم بريم بيرون گفتم مهراد برو كفش هاي نوت رو بيار كه پات كنم

رفت كفش هاي بچگيش رو آورد و گفت اينا............... گفتم : نه .اونايي كه ديروز خريديم

باز رفت و كفش هاي قديميش رو يكي يكي آورد و اصلا هم به روي خوش نمي آورد كه من كدوم كفش ها رو مي گم

رفتم كفش هاي جديدش رو نشونش دادم و گفتم : مهرادييييييي اينا رو مي گم

كه عصباني شد و گفت: نه .........آبي(منظورش كفش هاي آبيش بود)

ديروز هم كه مي اومدم اداره بقيه كفش هاش همه رو قايم كردم تا بلكه كفش جديد رو بپوشه

ساعت يازده ظهر .................... بابايي زنگ زده كه كفش هاش رو كجا گذاشتي كه بيچارم كرده و اين كفش ها رو نمي پوشه

 

اين شد كه عصري ، دست از پا درازتر رفتيم و براي آقا يه كفش مثل كفش قبلي هاش خريديم

از همون تو مغازه پاش كرد و همش مي گفت بابا مرصي.........مرصي

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

محمد آواره
17 خرداد 91 14:28
الهی قربونش بشم من چقدر فیلم هستش.
مگه چی بودش براا چی خوشش نمییومدش بپوشه



يه كفش تابستوني معمولي كه هيچيشم نبود

بچم صاحب سليقه شده ديگه
همون تو مغازه كه گفت نمي خوام نبايد مي خريدمش
گفتم شايد بپوشه .......از اين به بعد ديگه اگه بگه نمي خوام چيزي براش نمي خرم
مامان بیتا
18 خرداد 91 18:16
کفشای نو مبارک مهراد جون.
خوشم میاد از حالا زیر بار حرف زور نمیری ها.
دست مامان و بابا درد نکنه.


آره ديگه
بچه هاي حالا با ما خيلي فرق دارن
گل نسا
20 خرداد 91 0:50
))))
چقدر بامزه
))))))

تا شما باشین دیگه واسه مهردای کفشی نگیرین که میگه دوست ندارم و نمیخوام

عزیزمممممممم
فقط 8 روز مونده تا دوسالگیت
نازییییییییییی
انگار همین دیروز بود که توی دل مامانیت بودی و منتظر بدنیا اومدنت بودیم


آره مي بينييييييي........خيلي زود گذشت
البته خيلي بچه داري سخته ولي در عين حال زود بزرگ ميشن

واقعا درس خوبي بهمون داد كه ديگه اين كارو نكنيم
مریم مامان ملینا
20 خرداد 91 13:22
الهی فداش بشم که اینقدر صاحب سلیقه شده و روی حرفش هم هست
البته واسه مامان میترا و باباعلی خیلی ناراحتم که دیگه نمیتونن به سلیقه ی خودشون واست چیز بخرن


سلام مريم جون

آره راست مي گي............باور كن يه كلاه واسش گرفتم همون روزها........گفت نه نمي خوام..........ولي گرفتم چون خوشگل بود
حالا اصلا سرش نميزاره .........منم غصه مي خورم
مامان سورنا
21 خرداد 91 0:05
خیلی پست با مزه ای بود.خوب دوست نداشته دیگه.اخه چرا بچه رو زور می کنی))))))))


ادب شديم ديگه زورش نمي كنيم
مریم مامان باران
21 خرداد 91 15:49
عزیزم دیگه مرد شدی و صاحب سلیقه.......خوب بچه راست میگه مگه زوری میتونی بهش سلیقتو تحمیل کنی؟؟ههههه دیگه خودش لباس ست میکنه بیا و کیف کن....من یه چند وقته درگیر همین پروژه هستم.....

سلام مريم خانوم كم پيداااااااا

تحميل سليقه كه نبود.........خوب ما نمي دونستيم كه آقا خودش ديگه بايد براي خودش انتخاب كنه.......از اين به بعد ديگه هر چي بگه نه واسش نمي خرم ......چون مي دونم پول الكي دارم ميدم.
تو همين تابستون ان شالله بايد فكر يه كامي نو باشيم
اگه بشه و بخريم حتما ديگه ميام

مامان ثناخانمی
23 خرداد 91 12:21
سلیقه اش تو حلقم


اعظم تو نميري با اين نظر دادنات هااااااااااا

خودت رو كشتي يه نوك زدي