مهرادمهراد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره
مينامينا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

مهراد و مینا نشانه های رحمت خدا

اولین قدمهاااااااااااااااا

1390/5/24 9:28
نویسنده : مامان
385 بازدید
اشتراک گذاری

                                                         

خونه خاله معصومه افطاری دعوت بودیم......وقتی داشتیم می رفتیم ...مهراد توی ماشین خیلی خوشحال بود.................این روزا تو مهمونی های افطار به پسرم خیلی خوش می گذره و با دوستاش کلی بازی می کنه..... سر سفره افطار مهراد کلی نون و پنیر خورد و من توی دلم داشتم خدا رو به خاطر برکت های ماه رمضان شکر می کردم

برکات این ماه رو به وضوح حس می کنم و هر روز خدا رو شکر می کنم که به پسرکم اینقدر لطف و مرحمت داره............. با این که روزه گرفتن سخته اما به خاطر همه این الطاف بی کران دلم میخواست همیشه ماه رمضون باشه

بعد از افطار من روی مبل نشسته بودم و مهراد هم کنار مبل ایستاده بود ......... یک دفعه دستش رو ول کرد و چند قدم راه رفت

من خیلی ذوق کردم ...... برای خواهرام عجیب بود....گفتم آخه اولین قدمهاشه

دیگه اونها هم تشویقش کردن و پسرم کلی راه رفت

 

خدایا شکرتتتتتتتتت

 

این وسط خاله بهاره نگران کیک عروسیش بود و می گفت تا شهریور حسابی راه میره و میاد کیکم رو خراب می کنه(البته با خنده)

وقتی رفتیم خونه ...........من رفتم از توی اتاق یه وسیله ای رو بیارم ....دیدم گل پسرم خودش دستاش رو از دیوار جدا کرده و داره تمرین راه رفتن می کنه فداش بشششششششششم

 

یه خبر دیگه هم دارم.......پسرم یه دندون دیگه هم از دندونای آسیاش دراومد و خدا رو شکر اخلاقشم خوب شده..............همه اون چسبیدناش و بیقراریهاش مال دندونش بود که اذیتش می کرد.......الهی بمیرم چقدر این بچه ها برای دونه دونه دندوناشون زجر می کشننننننننننن

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان الین
25 مرداد 90 9:45
مبااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارکه مهرا جیگر و عسل راه رفتنش مبارک . قدمهاش استوار و راهش پر نور باشه ایشاله


مرصی مرصی خالههههههههههه
مریم مامان باران
26 مرداد 90 0:36
وای وای مبارکه مامانش از فردا دیگه باید در و پنجره ها رو از دسته شازدت ببندی که هیچ جا از اکتشافاتشون جا نمیمونه......
دندون نومبراک حسابی ببوسش و مراقبش باش.


یعنی مریم جون کار به در و پنجره هم می کشههههههههه

ای بابا خوب شد گفتی هاااااااااا
مرصی.چشم حتما مراقبشم


مامان ثنا خانمی
26 مرداد 90 9:47
ما که تو تاپیک تبریکمون رو گفتیم
یه دونه از لپش بکش از طرف خاله


مرصی مامان ثنا جون
لطف داری
خاله آزاده
28 مرداد 90 21:16
به به! مبارکه.
ولی مامان مهراد کارت دراومد ها! حالا ببین کی گفتم.


سلام خاله آزاده ی کم پیدااااااااااا

نیستی بابا .کجایی...........بزار کارم دربیاد ولی پسرم راه بره..........اون طفلی دوست داره راه برهX


مامان آرام
29 مرداد 90 10:41
به سلامتی انشاءالله دانشگاه رفتنش و داماد شدنش رو ببینی میترا جون

بالاخره پسرمون هم راه افتاد
روی ماهش رو ببوس
در ضمن دندون نو مبارک
بالاخره از آرام جلو زد آرام 8 تا دندون بیشتر نداره


مرصی سارا جووووووون.........آخی دامادیش(قند تو دلم آب شد) ایشالله عروسی آرام جون
مرصییییییی

آره دیگه هر بچه ای یه جوریه سارا جون .به من بود که اصلا می گفتم بی دندون باشن تا این همه زجر نکشن سر هر دندونی
فنچ بانو
29 مرداد 90 12:11
قربونش بره خاله فنچی مبارکه به سلامتی...
خدایا شکرتتتتت...
چه لحظه های نابی رو احساس می کنی میترا ظ... خدا مهراد شیرینو برای شما و باباییش حفظ کنه


سلام فنچی جونم

من هر روز به وبلاگت سر میزنم ولی خبری ازت نیست

خوب شد اومدی دلم برات تنگولیده بود

آره خدا قسمت همه بکنه
گاهی که مهراد نمیزاره بخوابم یا خیلی اذیت می کنه با خودم فکر می کنم که عوضش من یه موجود کوچولوی دوست داشتنی دارم که بهم امید زندگی میده
مامان بیتا
7 شهریور 90 8:57
قدمهات مبارک مهراد عزیز. انشالا همیشه استوار و قرص باشن در راه درست.
خاله بذار فیلم و عکسا رو بگیرن بعد چنگ بزن توی کیک خیلی کیف داره.
عروسی خاله بهاره پیشاپیش مبارک.


مرصی بهی جونم

اینطوری گفتی دیگه بهاره دق می کنه