حمام
دیروز جمعه بود و پسری تا ساعت حدود 10 خوابیده بود.
بعدشم که بیدار شد حسابی تو تخت غلط زد و با خرسیش بازی کرد.
بعدش بردم عوضش کنم دیدم اووووووووووووووه چه خبره
بلوز و شلوارش خیس آب بود............... بابایی هم که خونه نبود .................. خودم دست به کار شدم و مهراد رو بردم حمام(از اول تولدش همیشه باباش می بردش حمام)
گذاشتمش توی تشت و حسابی شستمش و یه دسته گل آوردم بیرون
خیلی بهش خوش گذشت و حسابی آب بازی کرد
دیروز جاتون خالی مهراد رو چسب دوقلو زده بودن به من
به طرز وحشتناکی یقه منو چسبیده بود و نه شیر میخورد و نه غذا
تنهای تنها با هم بودیم و حتی اجازه نمی داد من بشینم ......... همش می گفت منو بغل کن و راه برو
منم زبون روزه دیگه توان نداشتم و با همه تلاشی که کردم ساعت حدود 2 بعد از ظهر غذا خورد ولی همچنان تا شب به من چسبیده بود...تا جایی که ساعت یازده شب گذاشتمش رو کابینت کنار گاز و سحری درست کردم
من و باباش اصلا ترسوندن بچه تو کارمون نیست ............ فقط به چیزای داغ اگه بخواد دست بزنه بهش میگیم اوففف
اما یه مدتیه مهراد خیلی می ترسه ............ حتی دیشب توی خواب هم محکم به من چسبیده بود
دیگه دارم نگران میشم ............ آخه الان که تابستونه و بیشتر با باباشه .اون طفلی هم که نمی ترسونش ........... نمی دونم چرا اینطوری شده ............اگه می دونید کمکم کنید.
فکر کنم این دفعه دیگه باید به روانشناس کودک مراجعه کنم.