اولین تجربه اداره با مهراد
دیروز از صبح تا ظهر تو اداره جلسه داشتم و عصر هم شیفت بودم.
بابایی هم که کار داشت و باید عصر می رفت و کاراش رو انجام بده
خاله هم که وقت نداشت مهراد رو بگیره
منم مهراد رو زدم زیر بغلم و شیر و غذاش رو برداشتم و با هم اومدیم ادارهههههههههه
یه صندلی گذاشتم کنار صندلی خودم و مهراد رو هم نشوندم روش ........... تا نشست به قندون اشاره کرد و خواستش..............منم دادم دستش ..................هر چی خرما توش بود رو ریخت روی زمین
بعد که خسته شد میخواست بندازتش زمین که به زحمت ازش گرفتم
بعد هم یکی یکی وسایل روی میز رو ازم می گرفت و می انداخت روی زمین................اصلا نمی فهمیدم دارم چی می نویسم
بردم دادمش به همکارم تا بتونم صورتجلسه را با خیال راحت چک کنم........... تا اومدم از اتاق بیرون، زد زیر گریه
بیچاره همکارم اومده آقا رو کنار من نگه داشته که منو ببینه و گریه نکنه
آقا نشسته بود روی میزووووووووووو پدر کامپیوتر و تلفن رو درآورد
بعدشم غذاشو دادم و بردمش پیش رئیسم که چون کم کار کرده بودم فردا نگه که چراااااااااااااااااااااااا
اونم تا مهراد رو دید میخواست بغلش کنه که مهراد هم سرش رو برگردوند و نرفت بغلش.................رئیسم گفت چشماش یه طوریه؟
گفتم بلهههههههههههه
آقا از صبح فضولی می کنه و نخوابیده ...حالا خوابش میاد
هنوز حرفم تموم نشده بود که مهراد سرش رو گذاشت روی شونم و خوابش برد
بعدشم من رفتم شیرش رو گرم کردم و دادم خورد و به سلامتی رفتیم خونه
صبح که اومدم می بینم یه سری فایل های اضافی با اسامی عجیب و غریب روی کامپیوتره........اولش تعجب کردم............بعد فهمیدم که کار گل پسرم که دیروز می کوبیده روی کی بورد و بی هدف فابل درست می کرده