مهرادمهراد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره
مينامينا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

مهراد و مینا نشانه های رحمت خدا

سیزده ماهگی و پیشرفت های مهراد

1390/4/29 10:00
نویسنده : مامان
423 بازدید
اشتراک گذاری

       مهرادم سیزده ماهگیت مبارک پسرم( البته با دو روز تاخیر)...............فردا هم تولد خودمه( اونم مبارکم باشه)

دو روز پیش یعنی دقیقا روزی که مهراد سیزده ماهه شد یه اتفاق جالبی افتاد...........

من و مهراد صندلی عقب ماشین نشسته بودیم .............. بابایی پیاده شد و کمی موز خرید و گذاشت روی صندلی جلو

 

دیدم مهراد خودش رو می کشه سمت صندلی جلو .......... باباش گفت این موزها رو می خواد ..........منم یه دونه موز باز کردم و دادم دستش و چند دقیقه بعد با کمال تعجب دیدم تموم موز رو خودش خوردددددددددد...............شاخ درآوردمتعجب

باباش می گفت  عصری هم اجازه نداد من غذاش رو گرم کنم ، سوپ سرد رو تند تند خورد( من شیفت بودم اداره و مهراد و باباش با هم بودن)

خلاصه فهمیدم که بابایی راست میگه و اگه گرسنه بشی همه چی میخوریماچ

 

پسر گلم هر جا آب ببینه...توی تلویزیون یا پارک و یخچال ... سریع با انگشت اشاره می کنه و میگه آب

سرش رو با یه حالت نازی خم می کنه و می گه دااااااااااا یعنی دکی(دالی)

وقتی چای یا چیز داغی رو می بینه و صدای ماشین رو از بیرون می شنوه .میگه اووفففففففففف

گل رو هم بلده بگه

 وقتی زیربغلش رو غلغلک می دم غش غش می خنده و کیف می کنه

هر وقت میره که بابایی بیچاره رو گاز بگیره باباش نمیذاره و این تبدیل میشه به یه بازی براشون .........مهراد تلاش می کنه تا شاید بتونه باباش رو گاز بگیره و همینطور میخندهقهقهه

تا می بینه توی تلویزیون دست میزنن .اونم شروع می کنه به دست زدن و خوشحالی کردن

از کلاه خوشش نمیاد و تا میذاریم سرش .زود برمیداره و می اندازش

بعد از حمام مثل یه آقا می ایسته تا گوشاش رو خشک کنم......... بعد یه تیکه کوچولو پنبه میذارم تو گوشش تا آبش رو بکشه ................ اونوقت زود پنبه رو درمیاره و میاندازه و گوش پاک کن رو ازم میگره و خودش میخواد گوشش رو تمیز کنه وروووووووووجک( اما من نمیذارم چون خطرناکههههههههههه)

 

مهراد مامان .....شیرینم ......خیلی خیلی خدا رو شکر می کنم بابت این که تو رو به من داده ...........وقتی سرت رو با ناز خم می کنی و می گیییییی مااماااااااان ......دلم لبریز از عشق میشه و میام غرق بوست می کنم

 

دوست دارم پسرم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مریم
30 تیر 90 15:10
سلام میترا جوننننننننننننن
تفلد تفلد تفلدت مبارک
الهی قربون غذاخوردنش برم.
آفرین........... انگار اشتهاش خوب شده مهراد گل پسر.
بهت تبریک میگم که داری به معنای واقعی کلمه مامان رو میشنوی و غرق در شادی و عشق میشی عزیزم



مرصی مریم جون

خدا رو شکر اشتهاش خوبه فعلا
آره ایشالله قسمت همه بشه

بابا اصغر
1 مرداد 90 10:30
بههههه سلاااااااام. خاله جان تولدتون مباااااااارک
جیگر این آقا تپله رو بخورم که داره زره زره بزرگ میشهههههههه
این قدر از این جوجوتون ننویسین که هی منو تشته تر میکنین که ببینمش.
یهو دیدین شب خنچه برون از راه اومدم گرفتم خوردمش هاااااااا.
از طرف من حسابی ببوسینش



مرصی بابای اصغر
واااااااااااایییییییییی پس حواسم باشه دم پر دوماااااااد نیارمش که یهویی بچم رو نخوره
پرنده خانوم
1 مرداد 90 11:15
ای جاااااااااااااااان
چقدر دیدن این لحظه ها و این پیشرفت ها توی زندگی پاره تن آدم شیرین و لذت بخشه

کوچولو الهی که 130 ساله بشی


سلاااااااااام پرنده مهربون خودم

دلم برات تنگولیده بود.........کجایی دختر

مرصی .ایشالله قسمت خودت بشه گلم
مامان آرام
3 مرداد 90 9:08
مبارک باشه گل پسرم
عزیزدلم کلی ذوق کردم این شیرین کاری هاشو خوندم
خوبه پسرمون خوش اشتها شده ماشاءالله
تبریک میگم به مامان جونش


مرصی سارا جوووووووووووووووون

آره خدا رو شکر پسرم بهتر شده
آرام نازم چطورهههههههههههه


پرنده خانوم
3 مرداد 90 14:38
میسی میترا خانومی گلم
بوووووووووووووووووس برای دوست یکی یدونه.م و گل پسر دردونه.ش


خواهش می کنم پرنده مهربونم
مریم مامان باران
3 مرداد 90 14:45
الهی من بگردم.....بفرما چی میخواستی؟گل پسرت مرد شده و خودش به به هاشومیخوره.....

میترا جون حسابی مراقب خودت باش و نزار زندگی خستت کنه.

مهراد گلم رو هم ببوس و بچلونش.
دندونای نومبارک.


مرسی مریم جون

سفر بخیر ........... باران رحمت خدا چطورههههههه