ماجرای شیر بز و هاپو
بابای مهراد توی دشت یه آقایی رو پیدا کرده و بهش گفته شیر بزت رو یک روز درمیون برای پسر ما نگه دار.............اونم قبول کرده.
اینه که یک روز درمیون مهراد و باباش ساعت 8 شب میرن و شیر میگیرن.........البته و صد البته در این ساعات که نیستن من سوء استفاده کرده و خانه رو مثل دسته گل می کنم تا آقا باز تشریف بیارن و در طرفه العینی همه جا رو بهم بریزن
گویا اونجا یه هاپویی هم هست که مهراد خیلی دوسش داره و هر وقت میره اونجا هاپوه کلی هاپ هاپ میکنه
این پسر ما هم به عشق هاپو کلمه هاپ رو یاد گرفته و وقت و بی وقت میگه هاپ
حتی وقتایی که خیلی گریه می کنه تا میگیم هاپو چی میگه .............اول با آرامش نگاه می کنه و بعدش میگه هاپ
توتو رو هم زیاد میگه دیگه روی لیوانش یا شیشش یا هر جایی که توتو باشه نشون میده و میگه توتو
راستی گوش شیطون کر یه دو شبی هست مهراد خوب میخوابه و آرامش پیدا کرده