مهرادمهراد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
مينامينا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

مهراد و مینا نشانه های رحمت خدا

سیزده ماهگی و پیشرفت های مهراد

       مهرادم سیزده ماهگیت مبارک پسرم( البته با دو روز تاخیر) ...............فردا هم تولد خودمه( اونم مبارکم باشه ) دو روز پیش یعنی دقیقا روزی که مهراد سیزده ماهه شد یه اتفاق جالبی افتاد........... من و مهراد صندلی عقب ماشین نشسته بودیم .............. بابایی پیاده شد و کمی موز خرید و گذاشت روی صندلی جلو   دیدم مهراد خودش رو می کشه سمت صندلی جلو .......... باباش گفت این موزها رو می خواد ..........منم یه دونه موز باز کردم و دادم دستش و چند دقیقه بعد با کمال تعجب دیدم تموم موز رو خودش خوردددددددددد...............شاخ درآوردم باباش می گفت  عصری هم اجازه نداد من غذاش رو گرم کنم ، سوپ سرد رو تند تند خو...
29 تير 1390

ماجرای شیر بز و هاپو

بابای مهراد توی دشت یه آقایی رو پیدا کرده و بهش گفته شیر بزت رو یک روز درمیون برای پسر ما نگه دار.............اونم قبول کرده. اینه که  یک روز درمیون مهراد و باباش ساعت 8 شب میرن و شیر میگیرن.........البته و صد البته در این ساعات که نیستن من سوء استفاده کرده و خانه رو مثل دسته گل می کنم تا آقا باز تشریف بیارن و در طرفه العینی همه جا رو بهم بریزن گویا اونجا یه هاپویی هم هست که مهراد خیلی دوسش داره و هر وقت میره اونجا هاپوه کلی هاپ هاپ میکنه این پسر ما هم به عشق هاپو کلمه هاپ رو یاد گرفته و وقت و بی وقت میگه هاپ حتی وقتایی که خیلی گریه می کنه تا میگیم هاپو چی میگه .............اول با آرامش نگاه می کنه و بعدش میگه هاپ توتو ر...
22 تير 1390

این روزها.........خبرهای جدید

                                   امروز با دو تا خبر خوب و پر از شادییییییییییییییی اومدم ...یکی مربوط به مهراد میشه و یکییییییییییییییی....... اهکیییییییییی بعدا میگم   اول خبر مهراد جونم میگم : گل پسری دوتا دندون دیگه (نیش های پایین) درآورده .میشه هشتمین و نهمین دندون ..............هورااااااااااااااااااا مبارکه دندون های جدیدت پسر گلم (البته از چشم من پنهون مونده بودن ........فکر می کنم یک هفته ای باشه که دراومدن چون حسابی بزرگ شده بودن)   اما خبر بعدی مامی اصغر(خواهر زاده ی عزیزم) و بابی اصغر زندگی مشترکشون رو...
11 تير 1390

شیطنت

دیشب حدود ساعت یک بود که با مهراد و بابایی رفتیم که بخوابیم.......من بالای تخت .......بابایی پایین و مهراد هم هی می رفت پایین و هی میومد بالا دیروز تازه تونسته بود از تخت بالا و پایین بره(اونم چه پایین اومدنیییییییییییی با دست می اومد پایین و روی متکاها هی خودش رو غلط میداد و کیف می کرد   خلاصه من که دیگه داشتم می رفتم توی هپروت و هر دفعه با مشت و لگد و البته دهن باز مهراد که شیرجه میزد روم بیدار میشدم(قربون اون دهن خیست برم جیییگرم) یه لحظه به آقای همسر گفتم : مهراد اینقده شیطون نبود خندید و گفت : میگن شیر هر حیوونی رو بخوری خصوصیات همون رو می گیری ، این بزه که شیرش رو به مهراد میدیم اینقده شیطونه که نگووووووووووووو( آخه...
7 تير 1390

ورود به دوازده ماهگی

پسر گلم امروز وارد دوازدهمین ماه زندگیش میشه دیشب با بابایی دوتایی حسابی موهاش رو کوتاه کردیم و بعدش هم بابایی بردش حمام خلاصه که حسابیییییییی شبیه پسرها شد دیگه     عکس های مهمونی خونه مادربزرگ : اینجا حاضر شدیم و داشتیم می رفتیم خونه مادربزرگ که گفتیم یه عکس از پسر خوشتیپمون بگیریم:   (اینجا هنوز موهاش بلنده هااااااااا..........پسرم دستش رو زده به کمرش میگه من دارم بزرگ میشم دیگه)   توی این عکس از راست به چپ: دخترخاله کیمیا، پسرخاله شایان، مهراد .......پسرخاله مهرشادم توی عکس بود ولی چون به حرفم گوش نداد و ژست درستی نگرفت نتونستم عکسش رو بزارم)     یه روز من ...
27 ارديبهشت 1390

مهر نماز

از وقتی مهراد چهار دست و پا میره دیگه من نتونستم یه نمازی بخونم که توش دنبال مهر نگردم. تا مهراد می بینه چادر پوشیدم و میخوام نماز بخونم سریع خودش رو میرسونه و من هرچندتا مهری که بزارم جلوم، مهراد همه رو برای خودش بر میداره و کلی کیف می کنه وقتی می خوام برم به سجده به زحمت یکی از مهرها رو ازش می گیرم و تا سرم رو میزارم به سجده با دستش محکم سرم رو هل میده که مهر رو ببینه و برداره خلاصه که مکافاتی داریم ...........آخرای نماز که میشه دیگه کارمون به جنگ و دعوا میکشه از من بکش ...از مهراد بکش که بلکه یه مهری گیر بیارم و سجده برم دیشب که داشتم نماز می خوندم بچم یکی از مهرهای بزرگ رو برداشت و بلند کرد که به من بده..اما چون دستهای کوچ...
22 ارديبهشت 1390

سومین مروارید

سومین مروارید مهراد کوچولو یه هفته ای میشه دراومده ...اما نمی دونم چرا اشتهای گل پسرم خوب نمیشه   براش قطره آهن ویتانه که روی داره و برای اشتها خوبه رو هم گرفتم(قبلا دکترش تجویز کرده بود) اما فایده ای نداشت. دلم براش می سوزه که فقط می تونه سوپ بخوره .آخه هنوز خیلی کوچیکه....اما دلش غذاهای خوشمزه میخواد من واقعا مستاصل شدم و نمی دونم چی براش درست کنم. کاش این طفلی هم زودتر بزرگ بشه و بتونم انوااااااااااااع غذاهای خوشمزه برای مهراد جیگر درست کنم و پسرم لذت ببره از خوردنش. پ.ن : دندون چهارم پسری هم روز 90/2/14 بالاخره از زیر پوست زد بیرون ...
18 ارديبهشت 1390

اولین مروارید

مهراد توی هفت ماه بود و هنوز خبری از دندون نبود........هر جا می رفتیم همه سراغ دندونای مهراد رو می گرفتن. همش می گفتن:دندون درنیاورد؟...........یا ..........چهار دست و پا نمیره؟..................غلط نمی زنه؟........و هزارتا سوال دیگه و مقایشه که فلانی تو این سن که بود ال می کرد و بل می کرد.........منم کلی حرص می خوردم و می گفتم سربچه هاتون تلافی می کنم...............هنوزم قراره تلافی کنم. هفته آخر هشت ماهگی بود که مهراد خیلی بی اشتها شد.دیگه غذا نمی خورد.روز آخری که شکمش هم شل شد و حتی شیر هم نخورد..............اما فرداش دیدم که یه دندون کوچولو درآورده .از خوشحالی به هوا می پریدم.قاشق آوردم و با پشتش زدم به دندونش تا صداش رو بشنوم و مطمئ...
6 ارديبهشت 1390