لمبوندن
واي خداي من شكرت كه من به آرزوم رسيدم و مهراد رو در حال لمبوندن ديدم (چرا ميخندي .........خوب نديده بودم تا حالا!!!!!!!)
بابايي واسه ناهار كوبيده گرفته بود ..............اولش چند قاشق با پلو به مهراد دادم ...............زود زود لقمش رو قورت ميداد و دهنش رو باز مي كرد......................بعدش ديد فايده نداره بابا ...... اين مامان خيلي دير دير لقمه ميده
خودش دست به كار شد!!!!!!!!!!!!!!
از نون كنار كباب مي كند و با يه تيكه بزرگ كباب مي گذاشت تو دهنش .................چشماش گرد ميشد و قرمز ولي به زحمت قورت ميداد و سريع لقمه ي بعدي رو حاضر مي كرد
من فقط نگاش مي كردم ............... متعجب بودم اين نحوه ي غذاخوردن رو تا حالا از مهراد نديده بودم
آخرين لقمه ها رو كه ميخورد ديگه چشماش هم داشت مي رفت رو هم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی