مهرادمهراد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره
مينامينا11 سالگیت مبارک

مهراد و مینا نشانه های رحمت خدا

بوس كولولو (كوچولو)

1391/5/2 12:26
نویسنده : مامان
368 بازدید
اشتراک گذاری

هر وقت ميخواستي من يا هر كسي رو ببوسي فقط لپتو مي چسبوندي به لپمون و محكم فشار ميدادي اما حالا بوس كوچولو مي كني يعني لبات رو غنچه مي كني و مي بوسي

هنوزم اگه بگم كه بيا بوسم كن مثل قبلاً لپت رو مي چسبوني ولي اگه بگو بوس كوچولو بكن لبات رو ميذاري رو لپم و مي بوسي قربون اون لباي خيست برم من عزززززززززززززززززيزززززززززززززم

ديروز جاروی دسته بلند رو گرفته بودي دستت و مثلا ميخواستي خونه رو تميز كني كه محكم زدي به زير چونم و طبق معمول با گفتن يه آخ كوچولو از جانب من به جاي اينكه من گريه كنم و ناراحت بشم تو گريه كردي

بابايي برات توضيح داد كه خورده به مامان و برو از دلش دربيار كه ناراحت شده

اونوقت تو اومدي توي اتاق و خودت رو انداختي توي بغلم خوشگلم و منو بوسيديماچ

                             

يه شب رفتيد با بابايي بخوابيد:

مهراد: بابا برام قصه بگو

بابايي: قصه ي چي بگم؟

مهراد : قصه ي عروسي

و آقا خرگوشه و همينطور تقاضاهات براي قصه هاي مختلف ادامه داشت

 

اين قصه ي عروسي هم ماجرا داره: هفته ي پيش رفتيم عروسي و تو همش از اون روز مي گي : مامان بريم عروسي..........مامان بازم بريم عروسيتعجب

                             

يه روز خونه ي مادربزرگت بودي و اون بيچاره براي خوبي بهت اومده يه ملحفه ي نازك بكشه روت كه تو تا ملحفه رو ديدي بلند گفتي: پتو ببررررررررررررررررر و مادربزرگت رو از اتاق بيرون كردي تا چشمت احياناً به ملحفه نيفتهقهقهه

         

ديشب بعد از سحر كه ميخواستيم بخوابيم ........ من ميخواستم يه ملحفه بكشم روت بابايي اجازه نميداد و مي گفت گرمه نكن ....................خلاصه تو اين گير و دار و بحث ما تو چشمات رو يه كوچولو باز كردي و يه لبخند زدي و خودت ملحفه رو به دورت كشيدي و خوابيدي

         

الان ديگه با وسايل پارك نسبتاً بازي مي كني و باز هم همچنان بيشتر به الاكلنگ علاقه مندي و بيشتر با اون بازي مي كني ولي وقتي مي ريم پارك تا چشمت به پارك مي افته خودت مي دويي و بلند مي گي : سرسرهبغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان امیر
2 مرداد 91 12:39
سلام عزیزم ماشاء الله چه گل پسر ناز و خوشگل و شیرینی ، خدا حفظش کنه براتون. ماه مبارک رمضان را هم به شما تبریک میگم اگه تمایل به تبادل لینک دارید خوشحال میشم که بنده را لینک کنید و به من نیز اطلاع دهید تا شما را با افتخار لینک کنم. التماس دعا بای
مریم مامان ملینا
2 مرداد 91 13:15
بوس هم یادگرفتی مهرادجوووووووووووووووووووووون، آ باریکلا دیگه همه جوره دل میبری از مامان بابا
خیلی خوبه که دیگه خودت انتخاب میکنی که پتو میخوای یا نه، سرسره میخوای یا الاکلنگ...
یه بوس کولولو


مرصي مريم جون
سایه
2 مرداد 91 14:43
آفرین به مهراد کولولو (مثل خودش گفتما) که به مامانش کمک میکنه، خوب مامانش نیت بچه مهمه حالا این وسط یه کمی هم شما مجروح بشی اشکالی نداره ه ه ه
معلوم میشه توی خواب هم حواسش به دور و برش هستا
ببوسش


آره اتفاقا خودمم متوجه شدم انگار توي خواب هم حواسش هست.........اينو ديگه به خودم رفته مطمئنم
مریم مامان باران
3 مرداد 91 1:51
خوب خودت رو لوس میکنی واسه این پسرکمونا...بزار خواست بره خواستگاری میام میگم این مامانش انقدر لوسه همش هی ناز میکنه واسه این وروجک

اون قضیه عروسی هم فک میکردم فقط دخترها بهش گیر میدن ما که لغات عروس عروسی عروس بشم عروسی بکنیم زیاد تو خونمون بیان میشه.

بچمو دادی جارو بزنه؟؟دیگه چه کارایی ازش میکشی؟؟

ببوسش. خودت خوبی؟روبراهی؟دلمون واستون تنگ شده ها...دیگه نمیاین؟؟امتحانی در کار نیست؟؟


واي مريم جون من همين لوس كردن رو تو زندگيم ياد نگرفتم وگرنه خيلي وضعم از الان بهتر بود

آره مهراد تب عروسي كرده همش ميگه عروسي عروسي

اگه بچت مارو جارو نزنه ما ازش نميخوايم كه جارو بزنه ....فعلا كه مجروح حادثه منم

مريم جون امتحان چي؟ مگه قبلا امتحان ميداديم .......متوجه نشدم
محمد آواره
3 مرداد 91 18:10
نااز ناازیه منو نگاااااااااااااااااااه
ماشاالله هر زوووووووز داارررره پیشرفت میکنه
مهرااد جوووونیم یدونه بوووس کولولو هم به میدی؟

فدااش شم پسرمون رقاااص قرااره بشه خوووب ماماانی عروسی دوووست داااره دیگه تند تند ببرش عروسی ایشاالله عروسی خوووووووودش بشه اااین جیگر من


خوب اگه عروسي باشه كه ميبرمش ...... وقتي نيست كجا بريم بگم عروسيه
ايشالله ايشالله
منا مامان مهراد
6 مرداد 91 2:03
عزیز دلم کلی پیشرفت کرده تو این چند وقتی که من نبودم.


مرصي عزيزم