بوس كولولو (كوچولو)
هر وقت ميخواستي من يا هر كسي رو ببوسي فقط لپتو مي چسبوندي به لپمون و محكم فشار ميدادي اما حالا بوس كوچولو مي كني يعني لبات رو غنچه مي كني و مي بوسي
هنوزم اگه بگم كه بيا بوسم كن مثل قبلاً لپت رو مي چسبوني ولي اگه بگو بوس كوچولو بكن لبات رو ميذاري رو لپم و مي بوسي قربون اون لباي خيست برم من عزززززززززززززززززيزززززززززززززم
ديروز جاروی دسته بلند رو گرفته بودي دستت و مثلا ميخواستي خونه رو تميز كني كه محكم زدي به زير چونم و طبق معمول با گفتن يه آخ كوچولو از جانب من به جاي اينكه من گريه كنم و ناراحت بشم تو گريه كردي
بابايي برات توضيح داد كه خورده به مامان و برو از دلش دربيار كه ناراحت شده
اونوقت تو اومدي توي اتاق و خودت رو انداختي توي بغلم خوشگلم و منو بوسيدي
يه شب رفتيد با بابايي بخوابيد:
مهراد: بابا برام قصه بگو
بابايي: قصه ي چي بگم؟
مهراد : قصه ي عروسي
و آقا خرگوشه و همينطور تقاضاهات براي قصه هاي مختلف ادامه داشت
اين قصه ي عروسي هم ماجرا داره: هفته ي پيش رفتيم عروسي و تو همش از اون روز مي گي : مامان بريم عروسي..........مامان بازم بريم عروسي
يه روز خونه ي مادربزرگت بودي و اون بيچاره براي خوبي بهت اومده يه ملحفه ي نازك بكشه روت كه تو تا ملحفه رو ديدي بلند گفتي: پتو ببررررررررررررررررر و مادربزرگت رو از اتاق بيرون كردي تا چشمت احياناً به ملحفه نيفته
ديشب بعد از سحر كه ميخواستيم بخوابيم ........ من ميخواستم يه ملحفه بكشم روت بابايي اجازه نميداد و مي گفت گرمه نكن ....................خلاصه تو اين گير و دار و بحث ما تو چشمات رو يه كوچولو باز كردي و يه لبخند زدي و خودت ملحفه رو به دورت كشيدي و خوابيدي
الان ديگه با وسايل پارك نسبتاً بازي مي كني و باز هم همچنان بيشتر به الاكلنگ علاقه مندي و بيشتر با اون بازي مي كني ولي وقتي مي ريم پارك تا چشمت به پارك مي افته خودت مي دويي و بلند مي گي : سرسره