نوزده ماهگيت مبارك نفسم
تقديم به مهراد عزيزم به مناسبت نوزده ماهه شدنش
یه روز ديگه خوشگل مامان نه همون نفس مامان بهتره چون تو نفس من بيديييييييييييييييييييي ، نوزده ماهه ميشه و ميره تو بيستمين ماه زندگيش.......ايشالله همه چيزت بيست بيست باشه در تمام زندگيت
اول از ديشب بگم كه بيچاره بابايي كه به ندرت صداش درمياد ديگه از دستت كلافه شده بود
بابايي ميخواست مطالعه كنه و به قول خودش دوركاري كنه...........مي رفت تو اتاق مي رفتي ..............مي اومد توي حال مي رفتي ..............كاغذاش رو پهن مي كرد روي ميز جلوتر از كاغذها روي ميز آماده نشسته بودي پسر گلم ...................خلاصه كه اين بابايي طفلي وسايلش به دست هرجا مي رفت تو با يه ذوقي دنبالش مي دويدي و مي رفتي كه آخرش نشست و با حالت ناله گفت خداااااااااااااااااااا هر جا ميرم مياد.........................اما فقط همين چند ثانيه بود و بلافاصله بغلت كرد و اينقدر بوسيدت كه نگوووو ........................بعدشم دراز كشيد روي مبل و با پاهاش با تو بازي مي كرد و تو غش غش مي خنديدي و با دستاش هم برگه ها و كتاباش رو گرفته بود و كار مي كرد
مدتيه كه خيلي خيلي شيطون شدي و وقتي بازي مي كني از خودت صداهاي جور واجور درمياري و جيغ مي كشي و مي خندي................با بچه ها هم خوب بازي مي كني با كليييييييييييييييييييي ذوق و شادي و هيجان
خلاصه اينكه حسابي داري ثابت مي كني يه آقا پسر فضول قراره بشي
خبر ديگه اينكه مدتيه برات پرستار گرفتيم ........فاميل يكي از همكارام كه آدم بسيار مطمئنيه و تو هم باهاش خوب ارتباط برقرار كردي عزيزم...........................از اينكه ديگه صبح ها از توي رختخواب گرم بلندت نمي كنم و تو خونه راحت مي خوابي ..........ظهر ها هم هر وقت دوست داشته باشي مي خوابي و ديگه لازم نيست جابجا بشي خيلي خوشحالم............................پرستارت هم گوش شيطون كرررررررررررررررررررر حسابي بهت ميرسه...........اين هفته كه رفتيم خونه مادرجوون ..مي گفت كاملا معلومه كه پرستارت هواتو داره و بهت ميرسه شيكمت داره ميزنه جلووووووووووووو(حواست باشه خوشگلم از اين مرداي شكم گنده نشي هاااااااااااااااااا .........ورزش كن)
اماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
امروز كه پرستارت اومد خونه بيچاره گفت حالم خوب نبود ولي اومدم ...........منم نگران شدم كه تو هم يه وقت خداي نكرده بيمار بشي اينه كه عذرش رو خواستم و گفتم برو خونه و استراحت كن تا وقتي خوب نشدي نيا..........................سوئيچ ماشين رو هم از بابايي گرفتم و گفتم بيا بريم برسونمت خودمم برم سركار
جاتون خاليييييييييييييييييييييي ماشين از همووون اول خوب كار نمي كرد ..................نگه داشتم كنار تا از بابايي بپرسم در كاپوت جلو با كدوم دكمه باز مي شد( خوب خنده نداره ديگه فراموش كرده بودم) كه ماشين خامووش شد و ديگه هم روشن نشد
پرستار آقا مهراد كه ديد هوا پسه و بيچاره حالشم خوب نبود سريع تاكسي گرفت و رفت
منم دستورات بابايي رو از پشت گوشي انجام دادم و افاقه نكرد و ماشين روشن نشد كه نشد
درا رو قفل كردم و راه افتادم برم خونه كه يهويي ديدم اي دل غافل من كه جلوي بانك عموي مهراد هستم ..............اينكه مزاحم عمو جونت شدم و بالاخره ماشين روشن شد
برگشتم خونه و رفتم سوئيچ رو دادم به بابايي و گفتم اين قراضت رو آوردم گذاشتم تو پاركينگ و آژانس گرفتم و اومدم اداره
الانم يه مامان قنديل بسته داره براي پسر گلش مي نويسه..................امروزم شما مهمون بابايي هستي كه خوب بهت برسه عزيزم
خوب از هر چي بگذريم ماجراهاي من و مهراد از همه دلچسب تره
وقتي از خواب بيدار ميشي و منو كنار خودت مي بيني يه خنده ي زيبا تحويلم ميدي و دوباره چشمات رو مي بندي..................دلت ميخواد يه مدت توي رختخوابت بموني و غلط بزني بعد بيدار بشي
اينقد نسبت به اينكه كسي ناراحت بشه حساسي كه نگووووووووو................فقط كافيه اداي گريه يا ناراحتي رو جلوت دربياريم كه مي زني زير گريه و حالا يكي ميخواد خودت رو آروم كنه مگه ساكت مي شي
به وسايل برقي هم خيلي خيلي علاقه داري و من بيچاره نمي تونم از هيچ وسيله اي استفاده كنم چون اول بايد شما مهندسي كني..............اينه كه منم كلا قيد همشون رو زدم و از جلوي ديدت جمع كردم
اين روزا شيرين تر از هميشه همش لبخند تحويلم ميدي و خصوصا موقع خواب همش ميگي ماما تا منم قربون صدقت برم و بعدشم بغلت كنم و ببوسمت تا بخوابي
يه بار داشتي پشت هم مي گفتي بابا بابا بابايي هم از همه جا بيخبر مي گفت بله پسرم.............ديد فايده نداره و تو همينطور باز صداش مي زني......................بهش گفتم پسرم ميخواد قربون صدقش بري .....بابايي هم بعد از هر بار صدا زدنت يه كلمه ي محبت آميز مي گفت تا راضي شدي
يه چند روزي خيلي بي قراري مي كردي و بدنت گرم بود بعدش يكي ديگه از دندوناي نيشت دراومد و حالا صاحب چهارده تا مرواريد خوشگل هستي.....دوتا نيش ديگت هم همين روزا درميان چون زير پوستن و پسر گلم از اين دندوناي سخت راحت ميشه ......................عاشق تميز كردن دندوناتي و شبها كه ميخوام برات تميز كنم خيلي خوشحال ميشي..........چون مدتيه به سفارش دكتر بهت قطره آهن ايراني ميدم بايد حتما دندونات رو تميز كنم تا سياه نشن
يكي ديگه از كارهايي كه مي كني اينه كه وقتي دستت رو مي بوسم يكي يكي دستات رو مياري تا ببوسم و هي پشت هم اين كارو انجام مي دي
صداهاي مختلف رو هم دوست داري و زياد درمياري مثلا اگه يه اتفاقي تو خونه بيافته به فرض آب بريزه روي فرش دستات رو ميزني روي هم و مي گي نچ نچ نچ
الان بابايي زنگ زد و گفت براي اولين بار بردت آرايشگاه......مي گفت تا وقتي روي صندلي نشسته بودي و تماشا مي كردي خوب بودي ولي همين كه رفتي تا موهاي خودت رو اصلاح كنه حسابي گريه كردي و هر چي وسيله توي آرايشگاه بوده بهت دادن ولي فايده نداشته و آروم نشدي........................آقاي آرايشگر هم گفته ديگه نياريدش................گفته بچه هاي زير سه سال رو نميارن آرايشگاه چون اذيت مي كنن..........اما بابا مي گفت حسابييييييييييييييييي خوشگل شدي فدات شم
بعدا نوشت: دوتا دندون نیش بالات هم دراومد و حالا صاحب شانزده تا دندون خوشگل هستی پسرکم