مهرادمهراد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
مينامينا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

مهراد و مینا نشانه های رحمت خدا

یک سال و نیم با مهراد

1390/9/8 13:53
نویسنده : مامان
467 بازدید
اشتراک گذاری

یک سال و نیمه که هر روز رو با نگاه به تو شروع می کنم و به آخر می رسونم

یک سال و نیمه که فکر و ذهن من مشغول به توست و لحظه ای آرامش بدون تو برای من محاله

خنده ها و شادیهات توی خونه منو به اوج خوشبختی و نگاه عمیقت به فکر فرو میبره

به عمق وجودت که از الان می دونم خیلی بزرگه و مطمئنم تو بزرگمردی خواهی شد........اینو توی نگاهت می خونم

وقتی آغوشم رو برات باز می کنم و تو می پری تو بغلم و سرت رو میذاری روی شونه هام و میگی ماما ........ و باز میری عقب و دوباره دوباره این کارت رو تکرار می کنی..............گرمای وجودم رو بهت هدیه میدم و تو رو به قلبم می فشارم

یک سال و نیمه که شبها چند ساعت خواب پشت سر هم نداشتم ........ اما دلم آرومه. چون تو رو دارم

مهراد جان میدونی آرزوی مامان چیه؟........................آرزوم سربلندی و خوشبختی تو در دنیا و آخرته

اسمت که میاد من به یاد دعا می افتم و بی اختیار یه دعای خیر بدرقه راهت می کنم .......شاید یه روزی هر کدوم از این دعاها یه جای زندگیت دستت رو بگیره................من باشم یا نباشم

شیطونیهات .............. ریختن چای و برگردوندن لیوان.......... باز و بسته کردن شعله گاز و اوف اوفت ........... پریدنت روی رختخوابها و قایم موشک کردنت.................... گرفتن شلنگ و آب پاشی همه جا وقتی میخوام بشورمت .... فرار کردن موقع خوردن قطره هات ...............تحویل نگرفتن دیگران وقتی که میلت نیست یا دارن اذیتت می کنن................ عشوه هات وقتی که میخوای خودت رو لوس کنی یا نفس نفس زدن الکیت زمانی که می دونی ازت دلخورم و میخوای بیای بغلم................همه پر از حس زندگین

یک سال و نیمه که تو با بودنت و همه ی سختیها و دشواری های بچه داری ما رو عاشق کردی.......عاشق خودت،زندگی و خداااااااااااااااااااااااااا

 

 حالا اینقدر بزرگ شدی که عروسکت رو روی پاهای کوچولوت لا لا می کنی ...........کلمات زیادی رو میگی و وقتی چیزی ازت می پرسم با تایید سرتو تکون میدی

بهت میگم مهراد غذا میخوای .....سرت رو تکون میدی و با اشاره میگی آره و تند تند میگی مَمَ مَمَ

منم برات غذا میارم............... میگم مهراد بشین .تو هم درست همونجایی که من اشاره می کنم میشینی و میخوری.........گاهی اینقدر گرسنته که تند تند قورت میدی و دهنت رو میاری جلو و میگی من من یعنی بده قاشق بعدی رو............................ وقتی سیر شدی هم با بقیه غذات بازی می کنی و من باید سریع به داد فرش و لباسات برسم و غذا رو جمع کنم

همیشه هر چند دقیقه ای خودت رو لوس می کنی و با ناز میگی ماماااااااااا..............و خودت رو می اندازی تو بغلم................انگار میخوای انرژی تازه بگیری  .............باز دوباره میری و مشغول بازی میشی

دیشب نمیخوابیدی ............... با صدای آروم بهت گفتم عمو میگه لا لا و انگشتم رو گذاشتم روی بینیم به علامت سکوت.......................تو هم سریع این کار و کردی و سرت رو گذاشتی روی متکا و خوابیدی

نمی دونم چرا هر وقت اسم عمو رو میارم تو به حرفم گوش میدی

میگم عمو گفته شیرت رو بخور..........میخوری ................البته بیشتر زمان خوابیدن

خلاصه از تو گفتن تمومی نداره............من خوشحالم از داشتن تو پسر خوشگلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

سپیده ( این منم بی تو )
9 آذر 90 1:25
وااااااااااااااااااااای خدا من فداش بشم که اینقدر ناز میکنه این مردِ کوچولو...

خدا قوت بانو
فقط یه مادر میتونه چند روز بی خوابی رو بی منت تحمل کنه وگرنه پدرا اگه باشن سریع مریض میشن...........

مادر بزرگم همیشه میگفت آخه کدوم دختر مجردی حاضر ِ بخاطر پدر مادرش نصف شب از جاش بلندشه؟
یا اصلا اونقدر خوابش سنگین اگر سرفه ای هم بکنن نمیشنوه....
ولی همون دختر وقتی مادر میشه نصف شب ، بچه اش هنوزگریه رو شروع نکرده ، بیدار میشه و بغلش میکنه .......




مرصي سپيده جون
مادربزرگت راست ميگن.......من با صداي نفس مهراد بيدار ميشم و هنوز گريه رو شروع نكرده بغلش مي كنم و شيرش ميدم
مریم مامان ملینا
10 آذر 90 11:04
سلام میترا جون
اینکه گفتی مهراد یه بزرگمرد میشه رو منم باهات موافقم. چون از الان خیلی تو فکره و انگار داره محاسبات یه پروژه ی خیلی بزرگ رو انجام میده.
خلاصه مهراد جون بهت بگم که خیلی تو کارت جدی هستی و امیدوارم این باعث نشه دخترای مردم واست غ.ش کنن از الان گفته باشم
بوسسسسسسسسسسس
راستی این عمو که ازش حساب میبره کدوم عموشه!!!!!!!!!!


سلام مريم جوون ........چه جالب تو هم فهميدي مهراد همش تو فكره......نه بابا ژسرم هر چقدرم كه كسي رو تحويل نگيره...دختر عمو يه چيز ديگست

راستش نمي دونم كدوم عمو هستش.خودمم موندم


سپیده ( این منم بی تو )
11 آذر 90 12:44
واااااااای که من فدای صدای نفسش

...
من اینروزا یه کمی گیج و ویج شدم!
بخاطر خودم و مهراد
.....
مامانم میگه وقتی علاقه زیاد میشه ناخودآگاه دعوا و بحثم زیاد میشه !
میگه آدم بیاد حواسش باشه که دعواهای عشقولانه رو با بقیه دعواها اشتباهی نگیره
...
منم دارم سعی میکنم جوری باشم که مهراد میخواد
این مدت من هر کاری کردم هر حرفی زدم مهراد با صبوری ازش گذشته
ولی خودم دارم از خجالت آب میشم
.....................
میترسم نکنه یهو اینهمه صبوری تموم بشه و ................
وای وای!
بهتره اصلا بهش فکر نکنیم

بدترین و تنها اشتباهم این ِ که بدون اینکه خودم متوجه بشم زیادی با پسرا و مردا صمیمی حرف میزنم
ولی بخدا اصلا منظوری ندارم

خیلی هم اخلاق ِ بدی ِ
باید خودم رو درست کنم




آفرين سپيده جون كار خوبي مي كني عزيزم.......بايد هر طور همسرت ميخواد باشي اونوقت مطمئن باش خوبي ها و گذشتش تموم كه نميشه بيشتر هم ميشه عزيزم

برات دعا مي كنم .اما سعي كن اصلا بحث نكني.........بيشتر سكوت رو تمرين كن اونوقت مي بيني كه چقدر زندگي خوب ميشه و دعواها كمتر
مهناز
12 آذر 90 12:27
نازي.......چه بامزه ميشه وقتي گشنه ميشه...ماشاا... به سرعت بزرگ ميشن و چند سال ديگه فقط خاطرات بيخوابي ها ميمونه و اونوقت ميگيم يادش بخير
مهراد جون هم بزرگ شه و اينا رو بخونه بيشتر عاشقت ميشه.........
چه خوبه كه اين فرشته ها هستن...


آره مهناز جون همينطوره..........خيلي زودتر از اونچه فكرش رو بكني

ولي بعد از يك شب طولاني كه همش بيدار ميشه و شير ميخواد انگار اصلا زمان نميگذره
مهناز مامان مهيار
12 آذر 90 12:31
راستي انگار ادرس وبلاگ و نداري
http://mahyarjoon.niniweblog.com/
ببينم مگه اسمت ميترا نيست؟ببخشينا انگار قاطي كردم چون به اين اسم لينكت كردم!!!!


چرا مهناز جون اسمم ميتراست

من يه مدت نمي تونستم به ني ني وبلاگ وارد بشم ......نمي دونم چه اشكالي ژيش اومده بود .
پرنده خانوم
12 آذر 90 23:30
میترا عزیزممممممممممم
چقدر این پستت به دلم نشست
چقدر پر بود از حسای لطیف و زیبا و گرم
دلم یه جوری شده...
امیدوارم سایه.ت همیشه بالای سر گل پسرت باشه


مهراد عزیزم
امیدوارم پدر و مادر مهربونت رو همیشه سربلند کنی و همیشه براشون افتخار آفرین باشی گلکم


مرصي پرنده مهربونم........ايشالله همه آرزوهاي خوب براي ني ني آينده شما
مامان سورنا
12 آذر 90 23:52
مهراد جون پسر آقا همونطور که مامانت میگه تو حتما یه مرد بزرگ میشی و خدا رو شکر که اینقدر خوبی که مامانت به خاطر تو هر سختی مثل بی خوابی رو تحمل میکنه ولی به روی خودش نمیاره و به داشتنت افتخار میکنه.قدر مامان گلت رو که عاشقته بدون هر چند که این روزها با بغل کردنش بهش میگی که قدر زحماتش رو میدونی.


سميه جون نمي دوني چطور با احساس منو در آغوش ميگيره........دستاش رو مي اندازه دور گردنم و لباش رو محكمممممممممم فشار ميده به صورتم ......من غرق عشق ميشم..........خيلي اين كارش رو دوست دارم
هبوط
13 آذر 90 9:03
آفرین!
مامان کیمیا
13 آذر 90 9:08
سلام مامان مهراد
عموی مهراد جون شهید شدن؟ میشه لطفا بیشتر توضیح بدی؟
ضمنا صفحه فوق العاده زیبایی داری مخصوصا از نظر سبک نوشتن


سلام
نه عزيزم شهيد نشدن
اما هر وقت ميگم عمو ميگه بخواب يا شيرت رو بخور و اذيت نكن ......خصوصا وقتي ميخواد بخوابه گوش ميده ..خودمم موندم كه جريان چيه؟

ممنون از تعريفت نظر لطفته
مامان زهرا نازنازی
17 آذر 90 9:39
سلام خانومی

یک ساله نیمه شدن گل پسری مبارک باشه

چقدر زیبا و دلنشین توصیف کردین

الهی همیشه در کنار هم شاد و سلامت باشید


ممنون مامان زهرا خانوم..لطف داريد
مامان زهرا نازنازی
17 آذر 90 9:42
یادم رفت بگم

من مدتی میشه به دلیل اینکه مهراد جون در خرداد 1389 بدنیا اومده و همسن دخترم هست لینکتون کردم.
خوشحال میشم شما هم پیش ما بیاین و اگر دوست داشتید زهرا نازنازی رو به جمع دوستانتون اضافه کنید


جدي ميگي.......ممنون .حتما اينكارو مي كنم
مریم مامان باران
19 آذر 90 16:00
خوب بسم الله خواهر میترا جون اون رد کارپتو ننه چهن کن من بالاخره موفق شدم تشریفمو بیارم وبلاگ مهراد جونم.

میبینم که مردی شدی خاله واسه خودت....تا سر کوچه میری دو تا نونم برا ما بگیر عموت گفته

دیدی پسرتم ناز کردن بلده نگرانش بودی....بابا بچه های جدید حسابی حواسشون به همه چیز هست دختر و پسر نداره.

ببوسش و عکس هم بزار دلمون واسش تنگ شده.


سلام مريم جون
من خط اول رو متوجه نشدم.....چشم نون هم واستون ميگيره
آره قربونش برم خيلي ناز مي كنه بلا
چشم عكس هم ميزارم
مریم مامان باران
21 آذر 90 0:34
میترا اون متوجه نشدی این بود که برای من فرش قرمز پهن کن که بالاخره این نینی وبلاگ واسه من وا شد...............


اوووووووووووووهههههههههه ماي گاد