مهرادمهراد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
مينامينا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

مهراد و مینا نشانه های رحمت خدا

سحر خیزی و بیداری

1390/9/2 9:23
نویسنده : مامان
446 بازدید
اشتراک گذاری

                                      

            دوست دارم مهراد جونم.....تصویر بالا تقدیم به تو پسر نازدونم با عشق

چند روزی میشه که بیخوابی زده به سرت......نه اینکه فکر کنی اصلا نمیخوابی ..........نه!!!!!!!!!!!!!!!!!!

همیشه زیاد میخوابی ........ اما چند روزی میشه که ظهرها دیگه نمیخوابی و صبح زود هم بیداری........... و تا ساعت 11 شب برای خودت میگردی و راه میری و میخندی و بازی می کنی ...............

دیروز ظهر که رفتیم خونه دیدیم نمیخوابی که بابایی بردت حمام و حسابی آب بازی کردی..............  بعدشم دیدم تا شب که حوصلت سر میره تو خونه ..........با هم رفتیم خونه خاله مژگان

خاله معصومه هم اومد و تو حسابی با پسرخاله ها مشغول شدی ................ بازی کردی و کلی هم رقصیدی

خیلی وروجک شدی .....تا صدای آهنگ رو می شنوی پای ثابت وسط میدونی و نمیشینی تا آهنگ تموم شه

الهی قربونت برم.........حسابی هم با پسرخاله مهرشاد بازی کردی و دویدی ولی خبری از خواب نبود

من هی می گفتم الان دیگه یه گوشه ای بیهوش میشه و میخوابه...................... اما خبری نبود

دوباره بعد از مدتی من می گفتم الان دیگه بیهوش میشه.......خاله معصومه میخندید و می گفت یه ساعت پیشم همینو گفتی

خیلی جالبه برام که هر جا میریم تو دوست داری از دست یکی غذا بخوری............. گاهی میری سراغ بشقاب بچه هایی که ماماناشون دارن بهشون غذا میدن و از اون میخوای ......................گاهی هم میری سراغ بشقاب خاله ها و اون طفلی ها هم یه دل سیر بهت غذا میدن

             

عزیز دلم وقتی که نمیخوابی برای هر دومون بهتره .........چون اینطوری از بعداز ظهر هامون استفاده می کنیم و با هم میریم ددر که تو عاشقشیییییییییییییییییی

ولی اگه بخوابی تموم عصر رو خوابی و مجبوریم تو خونه بمونیم

امیدوارم همیشه پسر سحرخیزی باشی تا همیشه کامروا بشییییییییییییییییییی خوشگلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

خاله معصومه
2 آذر 90 12:21
سلام مهراد جونم مامانت یادت رفت بگه که من بهت غذا دادم جالب بود وقتی بلند شدم رفتم تو هم دنبالم اومدی ولی دیگه چیزی نخوردی فکر کنم می خواستی ازم تشکر کنی فدات شم آره مامانت راست می گه خیلی بامزه شدی خیلی هم خوب با پسرای من بازی می کنی با اینکه خیلی از اونا کوچکتری همیشه بخند


مرصی خاله که به من غذا دادی
مریم مامان ملینا
2 آذر 90 14:35
سلام مهرادی
پس با این تفاسیر خیلی دیدنی شده این مهراد جیگر و همینطور خوردنی.
بوسسسسسسسسسسس


برای ملینا و مامانش
سپیده ( این منم بی تو )
3 آذر 90 15:02
یعنی من کشته ی این دعات شده
همیشه سحر خیز باشی تا کامروا باشی
واقعا هم دعای خوبی ِ

تازشم به نظر من انضباطم از الان عادتش بده
من از وقتی آدم منظم شدم میبینم که چقدر موفق شدم و پیشرفت کردم

و اینکه ای امااااااااااااااااان از دستِ این آدمایی که بی جا نصیحت میکنن

نصیحت شما که بد نیست
حداقل تجربه داری
الام واسه خودت یه پا مامانی
ولی از نصیحت دخترای بیست ساله خوشم نمیاد! چون بیشتر حس میکنم که دارن جای ِ من تصمیم میگیرن!



باشه سپیده جون.........حتما انظباط رو هم یادش میدم
البته خواهی نخواهی یاد میگیره.........ولی از الان بهش میگم اینو ببر بزار اونجا یا بیا اینجا رو مرتب کنیم...........که کم کم بفهمه جای هر چیزی تو خونه معلومه

خلاصه ماها همه دست به نصیحتمون خوبه فقط...........یکی میخواد بگه خودت این کارا رو می کنی که این همه بقیه رو نصیحت می کنی
واقعا من هر وقت میخوام نصیحت کنم همیشه به خودم رجوع می کنم ببینم خودم انجامش میدم یا نه

ولی سپیده جون در دوران بی همسری یا با همسری کلاً غصه خوردن از کیسه آدم میره و هیچ فایده ای نداره
بازم میگم ما زیاد خوردیم تو نخور
سپیده ( این منم بی تو )
3 آذر 90 15:03
راستی یه عکس بذار از وقتی که تازه از خواب پاشده موهاش به هم ریخته ه ه ه ه
میـــــــــــــــــخوام


باشه .میگیرم برات...........ولی خیلی وقتی بیدار میشه موهاش بهم ریخته نیست...........آخه همیشه بهم ریختست
سايه
6 آذر 90 14:35
أفرين به گل پسر سحرخيز، جيگر اون موهاي به هم ريختت بشم من
بووووووووووس


سپیده ( این منم بی تو )
6 آذر 90 22:15
چه خبر از نینی ِ سحر خیزمون

سلام
دلم براتون تنگ شده بود یه عالمه
خوبین؟
پس کو عکس های جدید من عکس میخواااااااااام
یالاااااااااااا

بعدشم این نینی مهراد ِ شما خیلی قرتی شده ها

شماره م رو براش بذارم شب میزنگِ بهم بهله


سلام سپیده جون ما هم دلمون برات تنگ میشه خیلی

تو فکر عکس هستم دیروز که از خواب بیدار شد دیدم اصلا موهاش بهم ریخته نیست ....... برات میگیرم

آره این پسر ما که از اول دختر کش و قرتی بود .اصلا تیپش اینطوریه و منو کشته
دیروز همش می گفتم برو به دخترخاله کیمیا زنگ بزن........اونم گوشی تلفن رو برمی داشت و می گفت علوووووو

sanam
7 آذر 90 11:27
سلام میترا جون خوبی گل پسری خوبه ببوسش از طرفه من
یه سوال داشتم ازت عمل چشم مهراد جون بعد از چند وقت خوب شد یکتا هنوز بعد از دوهفته خوب نشده نگرانم


مرصی عزیزم...........نگران نباش خوب میشه دو هفته که چیزی نیست .مهراد هم همین حدودا هنوز چرک میداد
پرنده خانوم
7 آذر 90 18:37
مهراد: مامان جون من دیگه پسر بزرگی شدم و دوست دارم بیدار باشم و با کنجکاوی همه جارو کفش کنم، یا باهم بریم ددر و بگردم و چیزای جدید یاد بگیلم

بوووووووووووووووووس برای مامانی و گل پسرش



سلام پرنده جون....مهمونی خوش گذشت
آره دیگه ماشالله پسرم مرد شده