خواب ناز
مهراد جان روزهای زندگی در کنار تو خیلی زیبا و دوست داشتنیه...........خدایا شکرت
خیلی خوبه که تو با همه جور میشی و به راحتی باهاشون میری بیرون...........این روزها به نظرم میرسه داری باز دندون درمیاری .......چون بدجور بی اشتها شدی و لثه هات هم متورم شدن......فکر کنم دندونای نیشت میخوان درآن.........امیدوارم که این دندونها راحت دربیان و زیاد اذیتت نکنن
دیروز یکم ماست چکیده ریختم برات توی کاسه و دادم دستت بخوری .....چون دوست داری خودت غذا بخوری
جالبه که برنج رو هم با مشت خودت میخوری.................. خلاصه که ماست ها رو به صورت و چشم و ابرو و موهات مالیدی.........................خاله مژگان نگران بود که چطور میخوام تمیزت کنم
اما من اصلا بهش فکر نمی کردم ..........فقط به این فکر می کردم که تو داری لذت می بری از خوردنت
ماست ها رو توی گوشات هم مالیده بودی............وقتی خوردنت تموم شد حسابی تمیزت کردم و یه دسته گل شدی .................خاله متعجب مونده بود
شب هم سیب زمینی ها رو خوردی و آخرش یکم له کردی و شروع کردی مالیدن به صورت و موهات و گوشات........راستش رو بخوای من یکم نگران شدم .........................چون اگه بخوای اینطوری ادامه بدی و همه چیز رو بمالی به سر و کلت یکم سخته
به فکرم رسید برات غذا کمتر بزارم که زیاد نیاری و شروع به بازی کنی
آخر همین هفته هفده ماهت تموم میشه و وارد هجدهمین ماه زندگیت میشی..............همه میگن بچه ا یک سال و نیم که میشن خیلی چیزا رو میگن و مادرها راحت تر میشن
تو هم خیلی چیزها رو میگی و ازت میپرسم میخوای یا نه جواب میدی یه سری از کلمات رو هم تا میشنوی میگی ولی کم تکرارشون می کنی
تو خونه فقط میری روی سرامیک ها میشینی.............. هر چی میزارمت روی فرش دوباره بلند میشی و میری روی سرامیک میشینی..........................باز جای شکرش باقیه که لباست رو بالا نمیزنی
آخه پسرخاله شایان لباسش رو میزد بالا و روی سرامیک ها دراز می کشید
من نمی دونم شماها سردتون نمیشه............شبها توی خواب اگه یه ملحفه نازک روت بکشم دادت بلند میشه و گریه می کنی که برش دار
این روزا بیشتر برات غذاهایی درست می کنم که بتونی خودت برداری و بخوری ...................من خیلی امیدوارم که هر چه زودتر بتونی گرسنگیت رو بهم بگی و اگه جاییت درد میگیری هم بگی
اونوقت دیگه من دغدغه ندارم که تو کی گرسنت میشه و کی جاییت درد میگیره
ای کاش این گریه های گه گاهت که من و پدرت رو درمونده می کنه و نمی دونم برای چیه هر چه زودتر معنی دار بشه و اگر گریه می کنی به ما بگی برای چیه
یه خواب ناز بعد از یه روز پر انرژی: