مهرادمهراد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
مينامينا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

مهراد و مینا نشانه های رحمت خدا

پانزده ماهگی

1390/6/27 10:48
نویسنده : مامان
365 بازدید
اشتراک گذاری

پانزده ماهگیت مبارک مهرادم

بالاخره با تلاش فراوان و سعی و کوشش و به قول بابات با میان وعده های فراوان و گاهی زورکیچشمک تونستیم وزنت رو به یازده برسونیم...........البته ما که نه لطف خداست که رشد کردی و بزرگ شدی

شانزده ماهگیت رو با وزن 11 کیلوگرم و قد 80 سانتیمتر شروع می کنی............. دیگه کم کم احساس می کنم که می تونم یه وقتهایی واسه خودم داشته باشم .................احساس می کنم که زحمتت کمتر شده و بار فکری و ذهنی من هم کم شده.................آخه ذهن من تمام مدت درگیر مسائل مربوط به تو هستش .......البته هنوزم همینطورم

باور می کنی دارم تمرین می کنم که گاهی هم ذهنم رو خالی کنم و اجازه بدم تو برای خودت هر کاری که دوست داری بکنی ................غذات رو هر طوری که میخوای بخوری بدون اینکه من دغدغه داشته باشم که خوردی یا نه...................... من در مورد غذا خوردن برات سخت نمی گیرم.........در نهایت کثیف کاری میخوری ولی همش دغدغه دارم که این وسط غذات رو بدم بخوری................گاهی این کار رو نمی کنم میزارم از دست مامان راحت باشی

بعضی روزا خودم خندم میگیره اینقدر که با قاشق شربت یا خوراکی میام سراغت و هر دفعه یه چیزی میدم بخوری...............البته خوب مجبورم قطره هات رو که باید هر روز بخوری ..........ولی یواشکی بعضی روزا آهنت رو نمیدم چون میدونم چقدر بدمزش.......حالا با یه روز آهن نخوردن که طوری نمیشه

 

تازگیها عاشق نون شدی و هر جایی که ببینی میگی نونو و میخوری

حسابی فضول شدی و همه چیز رو میخوای.............. خدا نکنه بابات بخواد کاری انجام بده .......تو سریع خودت رو می رسونی و همش زیر دست و پاشی.......... اونم با خونسردی کارش رو می کنه

اما گاهی که میخواد بنویسه و تو هم دستت اون وسطه...............اول مدارا می کنه ولی بعدش بلند میشه و میره یه جای دیگه که دستت نرسه

تازگی یه اخلاقی ازت دیدم که وقتی چیزی رو میخوای و نمی تونی بدستش بیاری مثل بچه های لجباز جیغ میزنی و پا میکوبی( البته گاهی اینکارو می کنی ولی امیدوارم از سرت بره)

دیروز ظهر یه اتفاق جالبی افتاد ............... بابایی خوابیده بود............ منم تو رو بردم روی تخت که بخوابیم............. خودم رو به خواب زدم و تو رو زیر نظر داشتم

کمی بازی کردی و بعدش رفتی سمت آشپزخونه و خودت رو از یخچال آویزوون کردی و سعی داشتی لیوان رو برداری اما قدت نمی رسید

اومدم برات شیر گرم کردم( تو به شیر هم میگی آب) خوردی و خوابیدی........الهی فدات بشم من که خودت میخوای مستقل عمل کنی عزیزم

دیشب هم که رفته بودیم خونه عمو محمود ....... وقت برگشتن که شد التماس میکردی بری بغل این و اون ........اصلا دلت نمی خواست برگردی خونه و میخواستی اونجا بمونی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

امیر
27 شهریور 90 11:36
سلااااام
خوش به حال مهرادی که مامان و بابا به این صبوری دارههه.
ولی عمو بیا همیجور پسر آرومی باش. به مامان و بابات برو.
امیدوارم پسر لایقی باشیی. چون صبوری واقعا سختههه. مامان و بابات خیلی زحمتت رو میکشن
بووووووس رو اون لپات که آدم میخواد بخورتشون


سلام عمو
مرصی شما لطف دارید
عموی عزیز شما هم صاحب فرزند که بشید همینطور خواهید بود.......پدر و مادرهای حالا بیشتر اینطورین
آدم در مقابل فرزندش یه احساسی داره که با هیچ چیز قابل قیاس نیست
مامان سورنا
28 شهریور 90 23:28
پانزده ماهگیت مبارک مهراد گل.ایشالله 120 سالگیت کنار مامان و بابای گلت.سورنا هم دقیقا هم وزن و هم قد تو شده.


جدا خدا رو شکر........خیالم راحت شد چون فکر می کردم قدش کمه( با این که رو خط رشد بود)
مامان آرام
29 شهریور 90 8:57
مبارک باشه هم 15 ماهگی هم رسیدن به وزن 11 کیلو

خیلی بااحساس و قشنگ نوشتی راست میگن آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند


مرصی سارا جونم
تو همیشه به من لطف داری...ما منتظر خاطرات سفر باران خانوم هستیم هاااااااااا
پرنده خانوم
31 شهریور 90 0:55
سلام میترا جونم
خدارو شکر که حال مهراد کوشولو خوب شده
از طرف من ببوسش

مهراد جونم
نازدونه
پسر خوشمل میترا خانومی
تولد پانزده ماهیگتو تبریک میگم و از ته قلبم برات آرزوهای خوب خوب میکنم
قراره مامانت از طرف خاله پرنده ای یه بوس گنده از رو لپات بچینه



سلام پرنده جونم
مرصی........آره خدا رو شکر ....سلامتی خیلی نعمت بزرگیه
چشم می بوسمش
مامان بیتا
31 شهریور 90 8:37
15 ماهگیت مبارک جیگر خاله.
هزار ماشالا که دیگه آقا شدی و میذاری مامانی بخوابه.به مامانی بگو برات نونای خوشمزه بخره شیرمال و سنگک و تافتون.
میترا خدا رو شکر که مهراد به وزن دلخواه رسید.



مرصی بهی عزیزم

مرصی که اسم نونها رو گفتی .حتما شیرمال رو امتحان می کنم
نون لواش رو هم خیلی خوب میخوره
بیتای نازم رو ببوس