عروسكم دوسالگيت مبارك
دختر خوشگل و دوست داشتني من .........دو سالگيت مبارك
دوساله كه اومدي تو زندگيم و من به داشتنت افتخار مي كنم ..از همون اوايل تولدت كه با گرفتن انگشت من توي دستاي كوچولوت ميخوابيدي تا حالا كه دست مي اندازي گردنم و توي آغوشم آروم مي گيري ، هميشه بهم آرامش دادي و من ازت ممنونم.
قربون دل مهربونت برم ايشالله هميشه همينطوري آروم و زيبا بموني عزيزم
ميناي نازنينم در دو سالگي خيلي ماشالله فهميده شدي و بسياري از كارهات رو خودت انجام ميدي. اصرار داري كه لباسهات و كفشهات رو خودت بپوشي و نميزاري كمكت كنيم
همچنان گوشي مامانو خيلي دوست داري و به راحتي فايلهاي دوست داشتنيت رو پيدا مي كني و گوش ميدي ....حتي بازي هاي كامپيوتري رو هم خيلي خوب انجام ميدي كه اين نشونه ي هوش خوبته عزيزم
تا داداشي با بابا ميخواد بره بيرون تو هم ميدويي و لباسات رو مياري و مي گي دَ دَ ..اونوقته كه بابا دلش نمياد و تو رو هم با خودش ميبره يا كلا نميره.........وقتي ميخوايم بريم بيرون هم تو اول از همه دم دري و كفشاتو ميپوشي و همش مي گي مامان مامان بابا بابا كه يعني بيايد بريم بيرون
حرف زدنت هنوز در حد كلماته و توي گفتن كلمات داري پيشرفت مي كني ولي هنوز خبري از حرف زدن نيست
قرقره كردن آب نمك رو خوب ياد گرفتي و دوست داري تا يكي ميره سراغ آب نمك تو هم ميري و مي گي قر قر و تا اينكارو انجام ندي ول كن قضيه نيستي
بيشتر كارهات رو بايد خودت انجام بدي و اجازه نميدي كسي كمكت كنه مگر اينكه حواست پرت باشه.
سفره كه پهن ميشه مياي و ميشيني حتي اگه سير باشي و خودتو سرگرم مي كني و من اين اخلاقتو خيلي دوست دارم.
دستت اگه يه كوچولو جايي بخوره كه اذيت بشي مياي و همش ميخواي بوسش كنم و اين كارو خيلي دوست داري..با يه حالتي مصنوعي خودتو لوس مي كني.........گاهي من خندم ميگيره .تو هم ميخندي اي كلك
دوچرخه سواري رو بلدي و وقتي تو پاركينگ دوچرخه رو مي بيني ديگه حسابي سر و صدا مي كني كه بايد سوار بشم ........شبها كه ميايم خونه مجبورم بغلت كنم و يه جوري حواستو پرت كنم كه راضي بشي بريم بالا .........تازه بازم وسط راه يادت مياد و ميزني زير گريه
تو خيابون هم كه ديگه بايد خودت مستقل راه بري و اصلا دوست نداري من دستتو بگيرم ...به هر مغازه اي كه دوست داري بايد سر بزني و خوش بگذروني بدون مزاحمت من
خدانكنه يه جايي من بخوام از ماشين پياده شم و كار داشته باشم كه تو و مهراد زودتر از من از روي سر و كله ي همديگه رد ميشيد و پياده ميشين .........اينقدر ميخندم كه نگووو...............آخه خيلي عجله دارين كه يه وقت عقب نمونيد ...دلمم براتون ميسوزه وقتي اينطور هراسان ميشيد
خلاصه كه ما هم روزگاري داريم با شما دوتا
شبها مراسم جيش و مسواك و خوابوندن شماها پروسه ي نفس گيريه
شير خودمم كه ديگه از اوايل ارديبهشت بهت ندادم و چون كم ميخوردي خيلي راحت جداشدي و منم يه نفسي مي كشم ديگه
خدايا به خاطر دوتا دسته گل دوست داشتنيم ازت ممنونم
..........................................................................................
مامان باران من نميتونم تو وبلاگت نظر بزارم ......ببين مشكل چيه ماادر