مهرادمهراد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره
مينامينا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

مهراد و مینا نشانه های رحمت خدا

خداحافظ سال 1392

1392/12/26 13:28
نویسنده : مامان
214 بازدید
اشتراک گذاری

یادمه پارسال اين روزها يه بار سنگين داشتم و روز شماري مي كردم سال جديد بياد تا بارم رو زمين بزارم.......... عيد ديدني ها رو با مشقت مي رفتم و با ديدن مريم (مامان ملينا و كيانا) كه دختر كوچولوش رو توي بغلش گرفته بود مي گفتم كي ميشه كه منم فندق كوچولوم رو بغل كنم......... بالاخره بعد از درگيريهاي ذهني نوع زايمانم رو انتخاب كردم و خدا آخراي ارديبهش دختر نازم رو به من هديه كرد ... چقدر ازش ممنونم ...........چهره ي مهراد و مينا رو درست زمان تولدشون همش تو ذهنم مرور مي كنم كه هيچ وقت توي ذهنم كم رنگ نشه .

 

بعد از اون ديگه بچه داري بود و بيخوابي .......مينا دختر آروم و مهربونيه ....... من هميشه مي گم كه از خوبيهاي بچه هام زياد نگم ولي بازم توبه كار نميشم ........درست از روزي كه توي يه جمعي گفتم اصلا نفميديم مينا كي نه ماهه شد اينقدر كه در برابر مهراد اذيتي نداشت......... ديگه آسايش و آرامش هم رفت و مينا اينقدر توي اين يك ماه اذيت كرده كه جبران نه ماهش هم شد.

اين روزها همش دلش ميخواد راه بره و مدام تمرين راه رفتن مي كنه..... دستش رو مي گيره به ميز و ديوار و هر چي برسه و بلند ميشه و اينور و اونور ميره............. ظهرها كه ميرم خونه چنان بال بالي ميزنه كه بغلش كنم و بعدشم همش خودش رو ميماله به سر و صورتم ............ معمولا كه ميرم شيرش ميدم .....گاهي كه پرستارش ميگه تازه شير خورده .......... مي بينم اينقدر خودش رو ميماله به من مي فهمم هنوزم شير ميخواد و طفلكي وقتي من مي فهمم خيلي خوشحال ميشه.

روزهاي سختي رو داريم مي گذرونيم .................بيشتر اوقات من و بچه ها با هم تنهاييم.......مينا هم شديدا بغليه و يه لحظه هم دوست نداره كه روي زمين باشه.........واقعا من بعضي روزها كم ميارم و وقتي باباشون مياد ديگه با حالت ت. ه. و.ع و سرگيجه يه گوشه مي افتم

برام دعا كنيد چون احساس مي كنم صبرم داره تموم ميشه ........... خداكنه توي سال 93 همه چيز براي همه عالي رقم بخوره ...........البته خودمون هم نقش مهمي رو در اين خوب رقم خوردن بازي مي كنيم

 مهراد عزيزم هم در آستانه سال نو كم كم داره معني خيلي چيزا رو بهتر مي فهمه و ماشالله عاقل تر شده .

سال نوي همه ي دوستاي عزيزم مبارك باشه و ان شا الله كه هر چي ميخوايد خدا بهتون بده و هميشه سلامت باشد خصوصا جوجه هاي نازنينتون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مريم مامان پرنيا
26 اسفند 92 15:54
سلام ميترا جون..... اميدوارم اين چند روزي كه به پايان سال 92 مونده رو به خوبي سپري كني وسال جديد رو با عزيزانت در سلامتي كامل به بهترين نحو به پايان برسوني.... اينو شنيدي كه مي گن چشم ناز از چشم شور بدتره....منم بارها اين بلا سرم اومده....اماااااااااا واينو بدون مادرا با همه ي سختي ها خدا بهشون صبر وتمحل رو ميده....نگران نباش اين روزا خيلي زود مي گذرن مينا هم كه نمي خواد همش اينجوري باشه هر ماه يه تغييراتي مي كنن....ايشالله كه اوضاع بهتر ميشه
مامان
پاسخ
ممنون مريم عزيزم آره شنيدم ........ امان امان امان من هميشه دعا مي كنم خدا به همه ي مادرا صبر بده چون واقعا سخته بچه داري پرنيا جون رو ببوس عزيزمبينهايت مشتاق ديدارتون هستم
مامان ملیناو کیانا
20 فروردین 93 7:42
عزیزم... من ساعاتی که خونه بابچه ها تنهام واقعا هر دقیقه ش واسم پراز تنش و فعالیته.... بعدش همیشه یاد تو میکنم که همیشه میگی شوهرت خونه نیست تو چیکار میکنی با دوتابچه!!!؟ باخودم میگفتم میترا خیلی با حوصله ست من که این صبروحوصله رو ندارم. و ازخدامیخوام به هممون توانش رو بده و مطمئنم همینطور هم هست ببوس مینای عزیزم رو
مامان
پاسخ
حوصله ي منم ديگه كم كم داره تموم ميشه .......... فكر يكي هستم كه بعداز ظهرها بياد خونه كمكم ديگه تنهايي نمي تونم از پسشون بربيام خصوصا اينكه امسال سال بسيار پركاري توي اداره هستش خسته مي شم. الهي آمين ...مرصي از محبتت