مهرادمهراد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره
مينامينا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

مهراد و مینا نشانه های رحمت خدا

بازیگوشی

1392/7/23 19:50
نویسنده : مامان
205 بازدید
اشتراک گذاری

چند وقته میخوام بیام اینجا و از بچه های گلم بنویسم اما می بینم خسته تر از اونم که بخوام بنویسم و ترجیح میدم اگر فرصت چند دقیقه ای پیدا می کنم کمرم رو به زمین برسونم .

چیزی که این مدت بیشتر از همه اتفاق افتاده و دلم میخواد که بنویسم تا یادم بمونه اینه که مهراد و مینا خیلی بازیگوشی می کنن و وقتی مینا میخواد شیر بخوره مهراد میاد و براش ادا درمیاره و اونم اینقدر بازگوشه که برمی گرده و با هم کلی میخندن و شیرخوردن فراموشش میشه...............اینقدر مهراد رو دوست داره که وقتی گریه می کنه تا مهراد رو می بینه آروم می شه ................مهراد میاد و کنارش می شینه یا دراز می کشه و دست میندازه گردنش و می گه ابجیم بزرگ شده دیگه اندازه کیانا شده.

مینای من فردا پنج ماهه می شه و میره تو شش ماه و من کم کم باید خودم رو برای برگشتن سرکار آماده کنم.

جریان غذاخور کردن مینا هم جالبه:

یه شب رفتیم خونه ی عمو محمود و مینا دید که مامان کیانا داره بهش غذا میده..........اون موقع مینا تازه رفته بود تو پنج ماه ..........از همون روز دیگه مهراد همش می پرسید مامان چرا به آبجی من غذا نمیدی و من بهش می گفتم چون آبجیت هنوز کوچیکه چند وقت دیگه بهش غذا میدیم و این سوال هی تکرار می شد ............ تا اینکه پاش رو کرد توی یه کفش که به آبجیم غذا بده ...........منم دیگه حریفش نمی شدم با هم برنج آسیاب کردیم و بعدش هم مهراد منو فرستاد توی آشپزخونه که برای آبجیش غذا درست کنم ............... اینقدر ذوق می کرد وقتی مینا غذا میخورد که نگو به هوا می پرید و می خندید و می گفت آبجی داره غذا میخوره............... فرنی و حریره بادام بهش دادم و حالا هم دیگه سوپ رو براش شروع می کنم ان شالله.

فردا عید سعید قربانه.....................عید همتون مبارک باشه و عباداتتون قبول درگاه حق.

من و بچه هام رو توی دعاهاتون فراموش نکنید لطفا.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

فنچ بانو
26 مهر 92 23:20
اي جانم... اينا نشون ميده که چقدر مهرادو خوب تربيت کردي ميترا. آفرين... خدا حفظتون کنه مهراد و مينا رو از طرف من ببوس و به مهراد بگو از طرف من يه بوس محکمت کنه
مامان ملیناوکیانا
27 مهر 92 8:49
ای جان، داداشی مهربون.... چقدر این لحظات واسه مامان باباها شیرینه، وقتی میبینن بچه ها با هم خوبن و میخندن
مریم مامان باران
2 آبان 92 8:53
وای خدا عزیزم چقدر حض کردم و خوندم دلم میخواد بازم بخونمش اینکه انقدر همو دوست دارن....مطمئنم همیش یار و یاور هم میمونن و اینا همش به خاطر برخوردهای درست تو و آقای پدره که مهراد حساس نشده.... دیگه خیالت راحت دخترت یه تکیه گاه خوب مثل داداشش رو برای همیشه داره.... ببوسشون ...دلمون واستون تنگ شده. عکس این خواهر و برادر جیگر رو هم بزار ببینیم.... راستی چیه؟؟؟دختردار شدی دلت نمیاد برگردی سرکار؟؟
مامان سورنا
19 آبان 92 7:49
ای جانم چه پست خوبی بود...چقدر رابطه اشون بامزه است...مخصوصا هیجان مهراد و دوست داشتن خواهرش واقعا عالیه...قسمت غذاخوردن و هیجان مهراد هم عالی بود...خدا حفظشون کنه.
گل نسا
22 آبان 92 7:27
ای جاااااااااااانم قربون مهراد مهربونم برم من میترا خانومی، یادت میاد قبل از اینکه مینا بدنیا بیاد، گفتم ما هم توی فامیل خواهر برادر با همین تفاوت سنی داشتیم و اینقدر این برادره که بزرگتر از خواهره بود مواظب خواهرش بود. الان مهراد و مینا هم اینطورین. منم باید حواسم باشه آخیییی مینا کوچولو وارد شش ماهگی شد! عزیزمممم خدایا هردوی این گلارو حفظ کن، همینطور مواظب این مادر مهربون و نمونه باش میبوسمت دوستم
مامان بیتا
3 آذر 92 13:42
میترا جون چقدر خوب که خواهر و برادر اینقدر با هم خوبن و همدیگه رو دوست دارن. انشالا که همیشه همینطور باشن. مهراد هم برادر خیلی مهربونیه هزار آفرین. آره خداكنه...من همه ي تلاشم اينه كه اونها قدر همديگه رو بدونن و هميشه يار و ياور همديگه باشن
مریم مامان پرنیا
25 آذر 92 17:18
از بازیگوشی مهرا گفتی یاد 6 ماهگی پرنیا اوفتادم که سجاد کارش همین بود انقده براش ادا در میاورد که کلا" شیر خوردن فراموشش میشد..یه جورایی هنوز بازیگوشی های سجاد انگار تو ذهنش مونده...هر وقت اسمش رو میاریم و یا میبینتش کلی ذوق می کنه...... جوووووووووووووووونم.............چه داداش مهربونی ................. تو هم ما رو از دعای خیرت فراموش نکنی.....عزیزم.......منتظر عکسای مینا و مهرادجونم هستیم
مامان
پاسخ
ممنون مريم جون بايد اعتراف كنم كه گاهي ديگه سردرد مي گيرم .........تا ميخوام به مينا شير بدم يهو سرو كله ي مهراد هر جا باشم پيدا ميشه و مكافاتي درست ميشه . باشه عزيزم در اسرع وقت عكس ميذارم