اولین مهمانی مستقل
امروز پسرم به مهمانی جشن تولد بیتا جون دعوت شد.
این اولین باری بود که مهراد عزیزم به یه مهمانی تنها دعوت می شد و من نمی دونستم که میره یا نه؟
با بابایی و مینا رفتیم و مهراد رو به محل جشن تولد رسوندیم و من بردمش داخل سالن و کمی کنارش نشستم تا احساس تنهایی نکنه.........بعدش من اومدم و مهراد با بچه ها مشغول شد.
بعد از یک ساعتی زنگ زدم ببینم مهراد چطوره؟ که مامان بیتا جون گفت خیلی خیلی پسر آقاییه و من موندم تو چرا می گی شیطونه..........اینجا که خیلی خیلی آقا بود.
ازش پرسیدم بهت خوش گذشت ....گفت آره خیلی زیاد
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مخاطبم پسرمه.
چند روزیه که یه سری مسائل ذهنم رو به خودش مشغول کرده و مونده بودم تو وبلاگت بنویسم پسرم یا نه؟ اصلا نمی دونستم که با خوندنشون در اینده خوشحال می شی یا ناراحت.
بعد تصمیم گرفتم که نتیجش رو بنویسم فقط.........
همیشه و همیشه پشت و پناه بچه هام باشم و هیچ وقت پشتشون رو خالی نکنم.............محبت یادم نره و فراموش نکنم که این موجودات دوست داشتنی همه ی امیدشون به ماست.