مهرادمهراد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره
مينامينا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

مهراد و مینا نشانه های رحمت خدا

بای بای

1390/2/6 8:43
نویسنده : مامان
501 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز دوشنبه 90/2/5 من جلسه داشتم و بعداز ظهر هم توی اداره شیفت بودم و قرار بود که صورتجلسه رو بنویسم.

 

مهراد کوچولو رو هم طبق معمول دوشنبه ها بردم خونه خاله مژگان.........وااااااااایییییی خیلی خوشحال شدم چون بهاره هم خونه بود و می تونست به مامانش در نگهداری مهراد کمک کنه

 

بهاره استاد بچه نگه داشتنه...بهت تبریک می گم بهاره خانومیقلب

 

خلاصه من تا ساعت حدود 9 شب اداره بودم و بعدش با بابایی رفتیم دنبال مهراد .

یه گزارش کامل از خورد و خوراک مهراد تو چند ساعتی که نبودم گرفتم ....پسرم بادوم و پسته و آناناس و کلی چیزهای خوشمزه دیگه خورده بود..........دستت درد نکنه خاله که به پسری این همه رسیدی.

باورم نمی شد پسرم بای بای رو یاد گرفته بود و چنان عاشقانه با بهاره بای بای میکرد که نگو.........کلی قربون صدقش رفتم

وقتی سوار ماشین شدیم هم مهراد دست خالش رو گرفته بود و با گریه التماس می کرد که بره بغلش.

من اینقده ذوق کرده بودم از حرکاتش .........خستگی از تنم در رفت...قربون پسر گلم برم.مامانی منتظر این روزا بود که عزیز دلش دیگه از خونه خاله دل نکنه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

bahar jun
11 اردیبهشت 90 14:42
vaaaaaay dge maruf shodaaam esme manam un bala bud hahahahaaaa na naa webe to moftakhar kardam ba esme mobarakam.vaaay harvaght yade bybye mehrad mioftam koli delam vasash tang mishe makhsusan vaghti unghad malus nigam mikard hahaha.ooooh rasti kheily ozr mikham shoma az aghamun ejaze gereftin az man khatere sabt kardin? hahahaha mehlado azh talafe man bebush

خاله بهاره مهربون...........مرصی که اومدی

اجازتون دست ماست ...........آقا چکارن

خاله چرا فارسی ننوشتی......سخته واسمون خوندنشون

مهرادم تو رو می بوسه....بووسسسسسسسسسس
دوست
2 خرداد 90 10:16
به به چشم من روشن.






آرهههههههه دیگه حسابیم روشن