خصوصیات رفتاری آقا مهراد
و اما بعضی ویژگی های مهراد جیگرم رو اینجا می نویسم تا فردا با خوندنش خودشم غرق لذت از دوران بچگیش بشه، می بوسمت پسر قند عسلم:
مهرادی هر وقت آب میخواد به یخچال اشاره می کنه و من می فهمم که آب میخواد .گاهی خیلی تشنست و با عجله آب میخوره و بعد همه نفساش رو یکجا میکشهههههههههه
وقتی با باباش میره حمام ........... صدای آواز خوندنش که به گریه تبدیل میشه می فهمم که بابایی داره سرش رو میشوره
شبها وقتی میخوایم بخوابیم با همدیگه میریم توی رختخواب و با هم آواز لا لا لالایی رو میخونیم تا مهراد خوابش ببره
یه پلنگ صورتی هم داره که بغلش می کنه و با هم میخوابن
کلمه های توتو ، لا لا ، بابا ، ماما ، دودو تیش تیش، هاپ و ............... رو بلده
به بند لباسا یا اسباب بازی ها خیلی علاقه داره و همش تو دهنشه...........و من هر وقت میخوام که شیرش رو تا آخر بخوره ...........یه بند میدم دستش و شیشه رو میزارم دهنش و اونم تا تهش رو میخوره
اصلاً یه بند میبینه انگار دنیا رو بهش دادن
صبح که از خواب بیدار میشه .دستش رو دراز می کنه و میگه اِ اِ اِ .یعنی ترازو رو از زیر تخت دربیار و بده به من ......... باز دوباره میگه بزارش زیر تخت...............یه روز با باباش تنها بوده تو خونه .باباش میگه 50 بار گفت ترازو رو بزار زیر تخت و بیار بیرون
با هر آهنگی که از تلویزیون و رادیو و یا حتی دهان من و باباش خارج بشه و حتی با صدای رنده کردن توی آشپزخونه خودش رو تکون میده و نی نای نای میکنه
دوست داره خودش غذا بخوره ....... خرما رو برمیداره با پوست و هسته میزاره دهنش و میخوره..........به زحمت باید هستش رو از دهنش دربیاریم.................... بعد از اینکه کمی خورد کلا بشقاب غذا رو برمیگردونه
بستنی رو هم دوست داره و با قاشق کوچیک میخوره ..........منم سوء استفاده می کنم و با یه قاشق دیگه بهش میدم تند تند میخوره
جدیدا من نمی تونم چیزی بخورم .همش با دست و سر توی غذا و خوراکی منه .......گاهی دیگه من از خیرش میگذرم و کلا خوراکیم رو می دم به مهراد.....اونم با دست و پنجه می افته به جونش
کتاب که نگوووووووووو اصلا نمی تونم بازش کنم ...........چون تا برش دارم مهراد بدو بدو خودش رو می رسونه
عاشق گوشی موبایل و تلفن خونست ................همیشه دیگه گوشه اتاق با گوشی تلفن مشغوله
یه قوطی کوچیک داره که دلش میخواد ماشین های کوچیک یا هر چیزی رو که میره توی قوطی بندازه توش و دربیاره ............ممکنه ساعتها با اون سرگرم باشه
وقتی باباش میاد خونه .مهراد صدای در رو می شنوه و یه نگاهی به من می کنه و میگه بابا.........الهی قربونش برم منظورش اینه که باباش اومده
وقتی پسته (با پوست) یا یه چیز دیگه که می دونه من میگم نخور به دستش میاد قبل از اینکه بخوره ........میبره در دهنش و یه نگاهی به من می کنه منم سرم رو تکون میدم که نخور و اونم نمیخوره
میره نزدیک پریزهای برق و انگشتش رو میبره نزدیک و برمیگرده به من نگاه می کنه ................ منم چون خیالم راحته که پریز بست داره مهلش نمیذارم و اونم چند بار انگشتش رو توی پریز تلفن می کنه و میاد اینور(حالا اگه من بگم نکن تا شب میشینه و هی انگشتش رو می کنه توی پریز)