مهرادمهراد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره
مينامينا، تا این لحظه: 11 سال و 1 روز سن داره

مهراد و مینا نشانه های رحمت خدا

روزيولا اينفانتوم

1390/3/29 11:23
نویسنده : مامان
587 بازدید
اشتراک گذاری

روز پنجشنبه نوزده خرداد با مهراد و بابایی رفتیم مراسم عقد خاله افسانه

                                                                  

 مهراد خواب بود که وارد مجلس شدیم............. با صدای ترانه از خواب بیدار شد و اول با تعجب به اطراف نگاه میکرد ..........بعدشم کلی ذوق زده شده بود که اونجاست و دلش میخواست برقصه و همش نی نای نای میکرد

اگه می تونست راه بره حتما می رفت وسط جمع و اونم یه دور رقص می رفت

 

اون روز مهراد خیلی اشتهاش باز شده بود و من از این بابت خیلی خوشحال بودم

یه آبمیوه دادن واسه بچه که منم از فرصت استفاده کردم و نی رو گذاشتم دهنش تا شاید بتونه با نی بخوره ........آخه مهرادی بلد نیست با نی آبمیوه و شیر بخوره

بعدشم برای پسرم غذا آوردن که کلی از غذاش رو بهش دادم و پسرم خورد فداش بشم           

اما..........

فرداش مهراد تب کرد و تا شب حتی یه ذره غذا هم نخورد.......تا یه لقمه بهش میدادم بالا میاورد

 

بهش قطره استامینوفن دادم............... اما بهتر نمی شد

شب بردیمش اورژانس بیمارستان ................... دکتر گفت مال دندونشه

دندون ششم پسری هم تو راههههههههههههه

دندون های بالا هر کدومش که میخواد دربیاد خیلی مهراد رو اذیت می کنه

 تا روز سه شنبه تبش قطع نشد............... دوباره بردیم دکتر....................یکی از آشناها رو دیدیم گفت از من می شنوید کمی عرق چهل گیاه یا کلپوره بهش بدید مطمئنم حالش خوب میشه

 

ما هم رفتیم خونه مادرشوهرم اینا و اونجا بهش کلپوره دادیم به یک ساعت نکشید تبش قطع شد..خدا خیرش بده

حالا هم که تموم بدنش دونه های ریز زده و هر چی هم غیر از آبمیوه و دوغ و شیر میخوره بالا میاره

من سه روز تو خونه موندم و سرکار نیومدم..............از پسرم مراقبت می کردم

 امروز هم  با باباییش مونده خونه و بابایی حسابی داره ازش پذیرایی می کنه

مایعات (شیر و دوغ و آب و ...) و ماست بهش میده

امیدوارم زود زود خوب بشی پسرم و دوباره سرحال و قبراق از سر و کول ما بالا بری عزیزم

مریضی بچه ها پدر و مادرها رو داغون می کنه................مهراد سه روز جیغ میزد و نق میزد و همش میخواست بغل باشه

از هر جایی بلند میشد دوباره ولو میشد ......حتی رمق نداشت قدم برداره ............جیگرم کباب بود براش....اسم این بیماری روزيولا اينفانتوم هستش.

تو این چند روز دندون ششم و هفتمش دراومد و چند تا دندون دیگه هم اومدن زیر پوست

ان شالله خدا همه بیمارها رو شفا بده که تا آدم مریض نشه و مریضی نبینه نمی فهمه چقدر سخته .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مریم
26 خرداد 90 11:55
سلام مامانی زحمتکش
آره مریضی بچه ها خیلی سخته من که بچه نداشتم اما دیدم که مادرا چی میکشن.
امیدوارم زود زود خوب بشه گل پسرت.....
ایشالا فردا جشن تولدش شنگول منگول ببینمش.
فداااااااااااااااااااااااش


مرصی مریم جون
پرنده خانوم
28 خرداد 90 1:35
دو تا مرواریدای نو مبارککککککککک

قربونش برم
آخه چرا اینطوری شده؟
میگم شاید بخاطر گرمی هوا باشه میترا خانومی
شاید گرما زده شده؟

الان حالش چطوره؟
از روش ببوس
ایشالا که زود زود خوب بشه



پرنده جونم این یه تب ویروسیه که بچه ها میگیرن و سه روز تب می کنن و بعدش بدنشون بیرون میریزه و خوب میشه
مهراد الان شکر خدا خوبه
پرنده خانوم
28 خرداد 90 1:39
مهراد عزیز
تولدت مبارک
ایشالا که صدوبیست ساله بشی خاله
ایشالا که مایه افتخار پدر و مادر مهربونت باشی
امسال اولین سالگرد تولد تو بود
گرچه شاید الان چیز زیادی درک نکنی
ولی یه روزی بزرگ میشی و از دیدن عکسای تولد یک سالگیت کلییییییییییییی ذوق میکنی
از دیدن خوشحالی بینهایتی که توی چهره مادر و پدرت میبینی...
برات آرزوی سلامتی دارم عزیزکم


مرصی خاله پرنده

خیلی خیلی ممنون
بابا اصغر
28 خرداد 90 10:53
سلااااام
آخییییییی نازیییییییییی. آدم بزرگها واسه یه دندون عقل باباشون در میاد چه برسه به این جوجووووو.
راستیییی تولدش مباررررک. ببخشین تو این مدت به اینترنت دسترسی نداشتم.
واسه گل پسر.
واسه مامان گل پسر


سلاااااااااااام بابای اصغر
کم پیدا؟؟؟؟؟؟؟

البته من خودمم این مدت به نی نی وبلاگ دسترسی نداشتم
چطورید با امتحانات.خسته نباشید
مریم مامان باران
29 خرداد 90 11:27
بالاخره این وبلاگ با بنده آشتی نمودن......

الهی بگردم میترا جون خیلی اذیت شدی. خدا کمکت کنه.

نگرانش نباش و مراقب خودتم باش.


قربونت برم مریم جون

مرصی ....... خیلی محبت داری