مهرادمهراد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره
مينامينا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

مهراد و مینا نشانه های رحمت خدا

بيست و سه ماهگي و يه مسافرت جذاب

1391/2/31 11:47
نویسنده : مامان
541 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از يه غيبت طولاني اومدم.از اونايي كه به ياد من و مهراد عزيز بودن خيلي خيلي ممنونم

ما رفته بوديم سفر ......... سه تايي يه سفر خوب رفتيم كه خيلي خيلي بهمون خوش گذشت. اين سفر با وجود مهراد و خوشحاليهاش يه رنگ و بوي ديگه داشت.

وقتي چشماي خوشگلش رو باز مي كرد و مي ديد هنوز توي سفر هستيم اينقده ذوق زده ميشد كه نگو و نپرس

برعكس آنچه كه فكر مي كردم ديگه الان سفر كردن با مهراد سخت نيست و پسرم ماشالله مرد شده.

تهران كه بوديم يه قرار گذاشتم با مريم و سميه جون و هردوتاييشون رو با باران دوست داشتني و سورنا خان عزيز ديديم

يك روز مهمون مريم جون بوديم كه خيلي زحمت كشيد و سنگ تموم گذاشت و سميه عزيزم رو هم كه خيلي دوست داشتم ببينمش ديدم و مطمئن شدم كه شخصيت برجسته اي داره و همونطوره كه فكر مي كردم.......خدا رو بابت داشتن دوستهاي خوبي مثل شماها شكر مي كنم.

باران كه به قول مامانش مثل سوژه هاي سينمايي مشهور اجازه نميداد ازش عكس بگيرم اما سورنا برعكس هم اجازه داد تا دلم ميخواد ببوسمش و هم عكس بگيريم. البته من فرصت نشد عكس بگيرم و مجبور شدم اينجا عكس مهراد و سورنا رو از وبلاگ سورنا خان بردارم.......... ماشالله هزار ماشالله به سورنا كه اينقدر خوب حرف ميزد و با كارهاش منو شگفت زده كرده بود (سميه جون همون روز براش صدقه دادم كه مبادا از دوست داشتن زياد يه وقت چشمش بزنم.الهي قربونش برم)

مريم جون هم كه كلي زحمت كشيد و حسابي منو خجالت زده كرد و يه روز كامل وقتش رو براي ما گذاشت.

باباي مهراد هم خيلي خوشش اومده بود و مي گفت امروز يه روز به يادموندني تو زندگيم بود.

در ادامه سفرمون رفتيم دريا..............مهراد اولش از آب مي ترسيد چون اون همه آب رو يكجا نديده بود............شن هاي ساحل كه به پاهاش مي چسبيد ناراحتش مي كرد و مي گفت پاهام رو تميز كن

اما بابايي رفت توي آب و با پاهاش شن ها رو جابجا مي كرد و شكل درست مي كرد...............كم كم مهراد هم فهميد كه مي تونه با آب و شن ها بازي كنه و خوش رو به آب سپرد . البته من گرفته بودمش كه نيفته..............با اين وجود شن از پوشك و لباسش گذشته بود و به بدنش رسيده بود.................وقتي كه خوب بازي كرد توي آب دريا شستمش .

خيلي بهش خوش گذشته بود و همش مي گفت آب ........... دريا......ماهي

آخر سفر هم رفتيم زيارت امام رضا(ع) و مهراد براي دومين بار رفت پابوس آقا امام رضا ......خاله مينو و دخترخاله كيميا رو هم ديديم و برگشتيم

خيلي خوشحالم و خدا رو شاكرم كه قسمتمون كرد كه به يه سفر به يادموندني با مهراد عزيزمون بريم

 

عكس ها در ادامه مطلب

 

مهراد در دركه(تهران):

بازي با توتوها در دركه، مهراد خيلي از توتوها خوشش اومده بود و همش بهشون غذا ميداد:

اينجا هم خونه ي خاله مريم و بازي با گاو باران خانوم :

مهراد و باران كه همچنان با دستش اشاره مي كنه كه نگيررررررررر:

مهراد در ورودي خونه ي خاله مريم با هديه ي مامان سورناي عزيز:

 

باران خانوم و سه چرخه ي خوشگلش كه در يك حركت غافلگيرانه تونستيم عكسش رو بگيريم:

اما دريا .................مهراد در كنار دريا:

ببينيد با چه ظرافتي با شن ها بازي مي كنه از صدتا دختر ظرافتش بيشتره:

يه ماهي كوچولو بابايي واسه مهراد از آب گرفت كه تو دستشه :

اينم مهراد ناقلا كه داره زيرزيرك آب ميريزه روي زمين:

مهراد در جنگل گلستان در كنار رودخانه و حال خيار خوردن:

 مهراد و سورنا كه خيلي زود با هم دوست شدن:

و اما مهراد و دخترخاله كيميا در حال مهندسي سه چرخه ي كيميا:

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مریم مامان باران
1 خرداد 91 16:51
وای میترای عزیز ممنون بابت اینهمه لطفت. مینوشتی که تو اینهمه لطف کردی من که به جز یه پذیرایی کاملاً ساده هیچکاری نکردم بابا واقعاً هیچ بود در مقابل شما و ببخش چون یکهویی بود.

این مهرادتو هم من نشد گاز بگیرم یعنی روم نشد ولی چلوندمش و جیگرم حال اومد.

ما هم از بودن در کنار شما خیلی خوشحال شدیم و واقعاً خوب کاری کردین و بازم از این کارا بکنین.

ببوس مهراد رو.


خواهش مي كنم مريم جونم

همه چيز عالي بود و من بعدا فهميدم كه اون روزها مواردي بودن كه تو رو ناراحت كرده بودن و اگه مي دونستم حتما مزاحمت نمي شدم خصوصا كه باران عزيز هم حالش خوب نبود

اميدوارم كه اين ديدارها تكرار بشه و اين بار ما ميزبان شما باشيم مريم جون
تو هم باران خوشگلم رو ببوس
محمد آواره
2 خرداد 91 10:05
سلاااااااااااااااام مهراااد جوونیم
بینم حسااابی حاال کردی دیگه با ماماان بااباا رفتین سفر .
ایشاالله همیشه که بهتون خوش بگذررررررررررررررررررررررره همیشه.
راااستی قربون اون خیااار خوردتن بشم خییلی خندیدم انگار که چی دستش هست که برده بالاااااا




سلام

ممنون...............آره ازش پرسيدم چي ميخوري .دستش رو اونطوري كرد و جواب داد
مریم مامان ملینا
2 خرداد 91 13:10
سلام میتراجون
سفرابخیر. خدا رو شکر که بهتون خوش گذشته و اذیت نشدین.
چه عکسای خوشگلییییییییییی
چه کار خوبی کردین که دیدن دوستای وبلاگیت رفتین و به بچه ها حتما خیلی خوش گذشته.
بوس واسه مهراد گلم


سلام مريم جونم

ممنون..........ايشالله تو يه فرصت مناسب تو هم بري يه هوايي عوض كني
آره برام جالب بود.من دوستام رو سه ساله كه مي شناسم و باهاشون ارتباط دارم و حالا كه ديدمشون دوستيمون بيشتر شد.

آره جالب بود كه مهراد اينقدر راحت بود كه انگار نه انگار دفعه اوليه مه ميره اونجا.
ملينا خوشگله چطوره؟ حتما ديگه مي دوه اين مدت كه ما نديديمش
البته مي دونم گرفتاري و انتظاري نيست
ولي اگه تونستيد بيايد ما خوشحال مي شيم
ویدئوپائیز
2 خرداد 91 21:05
چقدر زود بزرگ شدیم! انگار همین دیروز بود…. اما همه سهم ما از آن روزهای خیلی دیروزتر فقط تعریف پدر و مادر و دائی و عمه و خاله است ، شاید هم چند تائی عکس رنگ و رو رفته و گاهی تا خورده که باید از بین خطهای شکست عکس ، لبخندی را از روی عکسی که لای آلبوم قدیمی و سنگین ، اسیر حصار روکش پلاستیکی شده تشخیص بدهیم. شاید اگر همان دوربینهای فکستنی ( همان فکسنی) نبود باید یکی نقاشیمان را میکشید تا امروز ببینیم که چه شکلی بودیم . صد البت که اگر نقاش ماهری بود ، پول دستمزدش را همه کس نداشت و اگر ماهر نبود تشخیص صورت واقعی چه سخت.شاید تعریف دیگران و تصور خودمان بیشتر اثر گذار بود تا تشخیص از روی نقاشی یک نقاش نابلد. اما خوش به حال بچه های امروز که دوربینها اگر چه برای سی سال بعد فکستنی اند اما باز هم بهتر از عکسهای ماست. خوش به حال بچه های امروز که اگر بعدها میبینند ، دستکم به اندازه ای که میخواهند نمای صورتشان را بزرگ میکنند تا حتی ریزه کاری های خلقت خدا را انگار که همین حالا جلویشان نشسته ببینند. آخ که چه میکند این تکنولوژی. با نوشته های بالا میخواستم یادآوری کنم که اگر الآن هم ما برای بچه ها این کار رو نکنیم اونها بعدا همین حس رو خواهند داشت. البته یکی از راههائی که تازه در حال انجامش هستیم در همین زمینه است. ساخت فیلمهای کوتاه از عکسهای زیبا. برای دست گرمی بد نیست سری به این سایت بزنید و اگر ایده ای داشتید بگید تا براتون انجام بشه و یا حتی میتونید به ما اعتماد کنید و از ایده های خود ما استفاده کنید. fallvideo.viablog.ir
مامان سورنا
3 خرداد 91 11:35
وای میترا جون اشک تو چشام جمع شد نوشته هات رو خوندم.اخه دختر این همه از من تعریف کردی به خدا من اصلا لایقش نیستم.
کاش می شد بیشتر میموندید و یه روز هم میومدید خونه ما.منم از اینکهتو مهراد رو بعد از این همه مدت دیدم واقعا خوشحال شدم.


چرا لايقش نباشي سميه عزيزم.مطمئن باش كه من چيزي بيشتر از واقعيت نگفتم
ايشالله باز قسمت بشه همديگه رو ببينيم حالا يا خونه شما يا خونه ما.
مامان نيكا
6 خرداد 91 12:38
به به، واقعاً مسافرت جذابی بوده
انشالله همیشه به سفر و شادی باشید
عکسا هم خیلی خوشگل بودن
زیارت هم قبول باشه
بوس بوس


ممنون ....لطف داري
گل نسا
7 خرداد 91 2:44
به به مهراد جونم رفته سفر
قربونش برمممممممممممم
چه عکسای خوشگلی گرفته ازت مامانی
خاله همه عکسات خیلی دوست داشتنین، مخصوصا اونی که داری خیار میکنی خوشحالی و شادی توی تمام صورتت داره موج میزنه
الهییییییییییییییییییدوستت سورنا و باران ، و دختر خاله کیمیا هم مثه خودت دوست داشتنین
خدایا همیشه مواظب این فرشته های کوچولو باش لطفا
ایشالا که زودبه زود با مامان وبابا سه تایی برین سفر و کلی بهت خوش بگذره و چیزای جدید این دنیا رو کشف کنی
از روی مامان گل مهربونت هم ببوس از طرفم
بهش بگو دلم براش تنگ شده بودزیاد فرصت نت اومدن نداشتم متاسفانه
بووووووووووووووووس از اون لپای تپلت


سلام گل نسا جونم

مي دونم عزيزم ...سرت شلوغه ...در جريان كارهات هستم
هر وقت بياي ما خوشحال مي شيم
مامان ثناخانمی
7 خرداد 91 14:45
همیشه به سفر عزیزم
عکسا هم خعلی خشمل بود



ممنون عزيزم

تولد ثنا كوچولو مبارك باشه
مامان سورنا
11 خرداد 91 16:23
من بالاخره تونستم عکسا رو ببنیم.خیلی خوشگل بود عکساش.افرین مامانش با این عکسای خوبی که گرفته بودی و چه مسافرت جذاب و هیجان انگیزی.


ممنون سميه عزيزم..........تو لطف داري به ما
منا مامان مهراد
13 خرداد 91 17:27
سلام میترا جون.خیلی وقت بود نتونسته بودم بیام وبت.ماشاالله گل پسریت چقدر پیشرفت کرده.خدا حفظش کنه عزیزم.
بوس برای این گل پسر دوست داشتنی و مامان خوبش



ممنون منا جون