بيست و سه ماهگي و يه مسافرت جذاب
بعد از يه غيبت طولاني اومدم.از اونايي كه به ياد من و مهراد عزيز بودن خيلي خيلي ممنونم
ما رفته بوديم سفر ......... سه تايي يه سفر خوب رفتيم كه خيلي خيلي بهمون خوش گذشت. اين سفر با وجود مهراد و خوشحاليهاش يه رنگ و بوي ديگه داشت.
وقتي چشماي خوشگلش رو باز مي كرد و مي ديد هنوز توي سفر هستيم اينقده ذوق زده ميشد كه نگو و نپرس
برعكس آنچه كه فكر مي كردم ديگه الان سفر كردن با مهراد سخت نيست و پسرم ماشالله مرد شده.
تهران كه بوديم يه قرار گذاشتم با مريم و سميه جون و هردوتاييشون رو با باران دوست داشتني و سورنا خان عزيز ديديم
يك روز مهمون مريم جون بوديم كه خيلي زحمت كشيد و سنگ تموم گذاشت و سميه عزيزم رو هم كه خيلي دوست داشتم ببينمش ديدم و مطمئن شدم كه شخصيت برجسته اي داره و همونطوره كه فكر مي كردم.......خدا رو بابت داشتن دوستهاي خوبي مثل شماها شكر مي كنم.
باران كه به قول مامانش مثل سوژه هاي سينمايي مشهور اجازه نميداد ازش عكس بگيرم اما سورنا برعكس هم اجازه داد تا دلم ميخواد ببوسمش و هم عكس بگيريم. البته من فرصت نشد عكس بگيرم و مجبور شدم اينجا عكس مهراد و سورنا رو از وبلاگ سورنا خان بردارم.......... ماشالله هزار ماشالله به سورنا كه اينقدر خوب حرف ميزد و با كارهاش منو شگفت زده كرده بود (سميه جون همون روز براش صدقه دادم كه مبادا از دوست داشتن زياد يه وقت چشمش بزنم.الهي قربونش برم)
مريم جون هم كه كلي زحمت كشيد و حسابي منو خجالت زده كرد و يه روز كامل وقتش رو براي ما گذاشت.
باباي مهراد هم خيلي خوشش اومده بود و مي گفت امروز يه روز به يادموندني تو زندگيم بود.
در ادامه سفرمون رفتيم دريا..............مهراد اولش از آب مي ترسيد چون اون همه آب رو يكجا نديده بود............شن هاي ساحل كه به پاهاش مي چسبيد ناراحتش مي كرد و مي گفت پاهام رو تميز كن
اما بابايي رفت توي آب و با پاهاش شن ها رو جابجا مي كرد و شكل درست مي كرد...............كم كم مهراد هم فهميد كه مي تونه با آب و شن ها بازي كنه و خوش رو به آب سپرد . البته من گرفته بودمش كه نيفته..............با اين وجود شن از پوشك و لباسش گذشته بود و به بدنش رسيده بود.................وقتي كه خوب بازي كرد توي آب دريا شستمش .
خيلي بهش خوش گذشته بود و همش مي گفت آب ........... دريا......ماهي
آخر سفر هم رفتيم زيارت امام رضا(ع) و مهراد براي دومين بار رفت پابوس آقا امام رضا ......خاله مينو و دخترخاله كيميا رو هم ديديم و برگشتيم
خيلي خوشحالم و خدا رو شاكرم كه قسمتمون كرد كه به يه سفر به يادموندني با مهراد عزيزمون بريم
عكس ها در ادامه مطلب
مهراد در دركه(تهران):
بازي با توتوها در دركه، مهراد خيلي از توتوها خوشش اومده بود و همش بهشون غذا ميداد:
اينجا هم خونه ي خاله مريم و بازي با گاو باران خانوم :
مهراد و باران كه همچنان با دستش اشاره مي كنه كه نگيررررررررر:
مهراد در ورودي خونه ي خاله مريم با هديه ي مامان سورناي عزيز:
باران خانوم و سه چرخه ي خوشگلش كه در يك حركت غافلگيرانه تونستيم عكسش رو بگيريم:
اما دريا .................مهراد در كنار دريا:
ببينيد با چه ظرافتي با شن ها بازي مي كنه از صدتا دختر ظرافتش بيشتره:
يه ماهي كوچولو بابايي واسه مهراد از آب گرفت كه تو دستشه :
اينم مهراد ناقلا كه داره زيرزيرك آب ميريزه روي زمين:
مهراد در جنگل گلستان در كنار رودخانه و حال خيار خوردن:
مهراد و سورنا كه خيلي زود با هم دوست شدن:
و اما مهراد و دخترخاله كيميا در حال مهندسي سه چرخه ي كيميا: