مهرادمهراد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره
مينامينا، تا این لحظه: 11 سال و 1 روز سن داره

مهراد و مینا نشانه های رحمت خدا

اندیشه هاااااااا

1390/3/12 12:29
نویسنده : مامان
354 بازدید
اشتراک گذاری

این روزا دلم سخت گرفته

 

همه جا می نویسن باید بزاری پسرت مستقل بار بیاد تا در آینده هم تو راحت باشی و هم اون

خیلی برام سخته من بدون مهراد حتی نفس کشیدن هم برام محاله

به آینده فکر می کنم به روزهایی که پسرم به سن نوجوانی و جوانی میرسه و بعدش باید بره سربازی و بعدشم دیگه میره سراغ خونه و زندگیش

 

برای من سخته از پسرم دور بشم..............حالا که خودم بچه دارم حال مادر ش.و.ه.ر.م رو درک می کنم که هنوزم وقتی یه غذای خوب درست می کنه که می دونه پسرش دوست داره ......هر طوری باشه از اون غذا واسه پسرش میذاره و به دستش می رسونه

حالا می فهمم که چرا وقتی من توی غربت درس می خوندم   مادرم یه غذا رو شاید ماه ها توی فریزر نگه می داشت .......آره چون دلش نمیومد تنها بخوره و از گلوش پایین نمی رفت

حالا می فهمم چرا یه مادر همه هم و غمش بچشه و از تموم خواسته هاش(آره تمومشون) می گذره تا بچش در راحتی و آسایش زندگی کنه

برای یه مادر خیلی سخته که بچشو نبینه .................و امیدوارم در آینده برای بچه هامون هم سخت باشه که به پدر و مادرشون سر نزنن

خیلی خودخواهیه که بعد از ازدواج شوهرهامون رو فقط واسه ی خودمون میخوایم ........ مادرها خیلی به گردن بچه هاشون حق دارن و همینطور پدرها (قابل توجه بابای اصغر جون و صد البته مامی اصغر جووووووووووون)

اینو بگم فکر نکنید خودم رو می گم هاااااااااااااااا(من خیلیییییییییییییییی عروس خوبیم)

اینا رو نوشتم تا یادم بمونه که به والدین خودم و عشقم احترام بزارم تا در آینده به خودم برنگرده

اینا رو نوشتم تا یادم بمونه که باید یه پسر مستقل به جامعه تحویل بدم تا وابستگیش به من (وابستگی افراطی منظورمه) اونو از پیشرفت باز نداره و بتونه گام به گام پله های ترقی رو طی کنه

 

خداجون کمکم کن ....خیلی بهت نیاز دارم

 

راستیییییییییییییییییییییی پنجمین دندون مهراد هم دیروز دراومد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

بابای اصغر
12 خرداد 90 10:35
سلااام
هههه بچمون دختر هم شد میاد با مهراد بازی کنه
این مطلب استقلال بچه ها خیلی قشنگ بود.
یه چیزی رو هم میخواستم تبریک بگم. چی بووود؟ مامان اصغر هم بهم گفته بود هاااا. مگه این اصغر واسه آدم حواس میزارهه. آهاااا دندون پنجم مهرااااد.هههههه
از طرف من حسابی ببوسین این آقا تپوله رووو


مرصی لطف دارید و ممنون بابت تبریک

حالا کجای حواس پرتی رو دیدید
من که رسما الزایمر گرفتم .....از یه لحظه پیشم خبر ندارم
بابای اصغر
12 خرداد 90 10:46
راستی چه معنی میده اسم من رو بدون اسم همسرم در متنتون استفاده میکنین؟ ههههه


ای بااااباااااااااا

ما هم از دست عشقولانه های این زوج های جوان چه کنیم

باشه چشم .اصلاح می کنیییییییییمممممممممممم
پرنده خانوم
16 خرداد 90 0:52
چه مامان منطقی و فهمیده ای داری مهراد کوشولو
ایشالا که همیشه کنارت باشه و تو هم قدر همه زحماتی که برات کشیده رو بدونی خاله

قربونت برمممممممممممممم:
دندون پنجمت در اومد؟؟؟؟
مبارکهههههههههههههههههه
وااااااااای خاله
تاحالا کسی رو با اون دندونای موشی ریزت مستفیض کردی یا نه؟آی شیطون راستشو بگیا!کیو گاز گرفتی تا حالا؟


بوووووووووووووووووس برای مهراد نازدونه و مامان یکی یدونه.ش


مرصی عزیزم

آرههههههه خاله تا دلت بخواد مستفیض کرده
منو وباباش که سوراخ سوراخیم

گاهی میاد سرتا پای منو گاز میگیره و خیالش راحت میشه و میره
بابای اصغر
16 خرداد 90 8:48
سلاااااااام واسه مادر، واسه آقا تپلهههه
ما عکس میخوایم یالا ما عکس میخوایم یالاا. چرا از مهرادخان با موهای کوتاش عکس نمی زارین؟
اینجوری که بوش میاد حالا حالا ها نمی تونم مهرادو ببوسم. یه عکس ازش بزارین دیگههه
کلی بوس واسه آقا تپلههه


مرصی بابای اصغر

من خیلی سعی می کنم ازش عکس بگیرم........اما خوب درنمیاد چیکار کنمممممممممم



mamane asghar
16 خرداد 90 9:39
vaaaaay matalebet kheily jazabeeeee


سلام مامان اصغر

قربونت...........امروز مهراد رو میارم
بابا اصغر
16 خرداد 90 12:23
الان رفتم به وبلاگم سر زدم. اینقدر سر نزدم که قالبش پریده. هههه


مرصی بابت آدرس وبلاگ