سفارشات آقا مهراد
اين هفته پدربزرگ و مادربزرگ مهراد جان نيستن و مهراد جان با باباييشه.
ديروز ظهر بابايي اداره كار داشته و مهراد رو برده خونه ي عموش كه با ملينا بازي كنه.
وقتي فهميدم زنگ زدم به پرستار ملينا جون و بهش سفارشات لازم رو كردم كه يه وقت مهراد خونه ي عموش دسته گل آب نده.
ظهر كه رفتيم دنبال مهراد ............ وقتي نشست تو ماشين چشماش از خوشحالي برق ميزد ..لبخند زد و گفت : مامان با ملينا بازي كردم .....................كاملا مشخص بود كه خيلي روحيش عوض شده بود.
بهش گفتم غذا خوردي .......گفت آره..............تو خونه خودمونم ماكاروني مي خورم
فهميدم كه بچم هوس ماكاروني كرده دوباره
همون تو ماشين ديگه خوابيد و منم بيدارش نكردم كه غذا بخوره .....عصر براش ماكاروني درست كردم
وقتي بيدار شد بهش گفتم اينقدر خوشحال شد ..........اينقدر خورد كه ديگه خودم ترسيدم بهش بيشتر بدم و گفتم بقيش رو بزاريم براي بعد باشه مامان؟.................اونم گفت باشه
بعدشم گفت مامان پازلم رو بهم ميدي ميخوام بچينمشون...............منم گفتم چشم پسرم
خلاصه ديروز مثل اينكه بچم رو دور سفارش دادن بوده ....به پرستار ملينا جون هم درخواست سيب زميني سرخ شده داده كه اونم براش درست كرده
مريم جون ممنون تو با شرايطي كه داري از مهراد هم مراقبت كردي.حسابي شرمنده شدم كه باباش دير اومده دنبالش
امروزم رفته پيش خاله بهاره...........ديشب تلفني كلي با خاله بهاره صحبت كرد و گفت كه امروز ميره تا براش ناخوناش رو لاك بزنه
روز جمعه من داشتم تو آشپزخونه كار مي كردم روژ لبم رو كابينت بود شبيه لاكه ..........بچم فكر كرده لاكه برداشته بود و داشت ناخوناش رو لاك ميزد ..................باباش ديده بود و به من گفت.................كلي خنديدم به اين پسر قرتي......................رقص هم كه نگووووووووووووووو
تو ماشين كه آهنگ ميزاريم يه رقصي ميره كه بيا و ببين
موبايلم رو مياره و ميگه آهنگ برام بزار...........فقط هم ترانه هاي شاد با آهنگ هاي ديش ديش ميگيرش
قربونش برم من
ديشب دوباره داشت قصه مي گفت...........شروع كرد گفت له لوز...........منم گفتم مهراد دوباره از اول بگو................باز گفت له لوز.............همينطور من قربون صدقش ميرفتم و اون مي گفت مامان از اول بگم؟...............بعدشم مي گفت : منو ببوس
ديشب خودكارو برداشته بود و خط خطي مي كرد.........گفتم مهراد داري نقاش مي كشي
گفت نه دارم خط خطي مي كنم
با لوگوهاش ماشين مي سازه ..............باباش مي گه خيلي باهوشه هاااااااااااااااا من به ذهنم نمي رسه اين ماشينا رو بسازم
بيشتر هم باهاشون تفنگ درست مي كنه و شليك مي كنه
يه چيزي بر ميداره و ميره ميذاره پشت باباش و مي گه : بابا سفس(نفس) بكش.................بچم مثل آقاي دكتر رفتار مي كنه .....................باباش رو ديوونه كرده بس كه مي گه بابا سفس بكش
شميدمش(فهميدم) هم كه منو كشته ديگه تا مي گه من مي پكم از خنده
خدا رو صدهزار مرتبه شكر..............باز م خواستم يه چيزي بنويسم گفتم بيخيال بزار بچه تو حال خودش باشه و كارش رو بكنه .............اينجا مي نويسم يه وقت دوباره......................
به مناسبت دو سال و نيمه شدن مهراد جونم مي خواستم براش كيك درست كنم و يه مهموني كوچيك بگيرم .هفته پيش خيلي سرماخورده بودم و حالم خوب نبود ..افتاد به اين هفته كه ديشب براي گل پسرم يه كيك درست كردم و يه مهموني كوچيك گرفتيم.................اينقدر شمعش رو روشن خاموش كرديم و مهراد فوت كرد كه نگوووووووووووو......كلي هم كيف كرد پسرم