دل تنگ و حرفهاي نگفته
اولين باري كه مهراد سرماخورد كلي خودم رو ملامت كردم و بعدشم دنبال مقصر گشتم و كلي هم اون مقصره رو سرزنش كردم و ديگران رو كه جلوي بچه هاشون رو نمي گيرن وقتي سرما مي خورن
به نظرم خيلي حاد مي اومد كه بچه مريض بشه ...........پيش خودم فكر مي كردم بچه من هيچ وقت نبايد مريض بشه......... و هميشه وقتي مريض ميشه حتما يكي مقصره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
البته سرماخوردگي كه خوب معمولا از كسي ميگيره و ويروس رو كاريش نميشه كرد اجازه ورود نمي گيره خوب!!!!!!!!
اما از وقتي ديدم با آرامش خوابيديم و يهويي مهراد با تب و حالت تهوع از خواب بيدار ميشه .........يا يهويي تب مي كنه و بيحال مي افته ..................... يا تعداد سرماخوردنش بالا رفت چون آدم دور و برش زيادن و فرقي با مهدكودك نداره و هر كدوم سرما مي خورن اين طفلي هم ميگيره
از طرفي وقتي مي بينم بچه هايي كه توي خونه كنار مادراشون هم هستند اين مريضي ها رو مي گيرن مي فهمم كه خوب پس همه بچه ها مريض ميشن
شايد بهم بخنديد ........... چه مسائلي توي ذهن من دور ميزنه.................اما اينا رو فقط يه مادر مي تونه درك كنه
فهميدم كه نميشه جلوي مريض شدن بچه ها رو گرفت....................حالا مي فهمم كه نبايد به خاطر هر مريضي خودم رو بكشم .....راهي نيست جز اينكه داروهاش رو مرتب بهش بدم و تقويتش كنم تا بهبود پيدا كنه
هنوز بيماري هاي زيادي هست كه اين طفل معصوم ها بايد بگيرن.............من كه براي يه بيماري جزئي ديگه شب و روز ندارم و زندگيم تعطيل ميشه براي رسيدگي به مهراد ......................وقتي آبله مرغون بگيره يا سرخك و يااااااااااااااا................بقيه بيمارهايي كه بچه ها ميگيرن
اونوقت حتما من تلف ميشم
اين حرفها رو دلم سنگيني مي كرد...............اومدم بنويسم تا آروم بشم