تصمیم کبری
ای کاش همیشه اینقدر جرأت و جسارت داشتیم که حرفمون رو بدون ترس و با اعتماد به نفس بزنیم.
ای کاش همیشه می تونستیم خودمون باشیم و نخوایم مطابق خواسته دیگران رفتار کنیم تا اونها ناراحت نشن
وقتی می خوایم یکی دیگه باشیم خیلی سخته
مدتها بود که دچار درگیری ذهنی بودم برای نحوه نگهداری از مهراد
از اینکه صبح ها شیر و غذاش رو نمیخورد و پشت هم سرما میخورد ناراحت بودم و همه رو می گذاشتم به حساب جایی که صبح ها می رفت
این ذهن درگیر حتی یه لحظه هم آرامش نداشت بیماری اخیر مهراد هم دیگه امونم رو بریده بود و تصمیم جدی گرفتم که براش پرستار بگیرم حتی تا جایی پیش رفتم که کارم رو رها کنم و خودم از عزیز دلم نگهداری کنم
برزخ سختی بود.بعد از کلی مورد که بهم معرفی شدن همکارم یه پرستار بهم معرفی کرد که ظاهراً خیلی خوب بود ولی در تحقیقاتی که انجام دادم مشخص شد که اصلا مورد مناسبی نبوده
از طرفی وقتی که دیدم در جایی قرار دارم که میخوام جگرگوشم رو بسپرم دست یه غریبه و برم سرکار، دست و دلم لرزید و نتونستم و فهمیدم که فقط به زبون آسونه.....حاضر بودم از موقعیت اجتماعیم بگذرم ولی این کارو نکنم
بعد افتادم در پروسه رها کردن کارم.......خیلی بهش فکر کردم و سبک و سنگین کردم و به رئیسم گفتم
نصیحتم کرد و هزارجور راهکار گذاشت پیش روم .
توی خانواده هم که مطرح کردم همه گفتند تو فکر می کنی به خاطر اینکه می ری سرکار مهراد مریض شده، پس بچه هایی که مادراشون توی خونه پیششون هستن و مریض میشن چی؟ که نمونش در اطرافت خیلی هم زیاده
خلاصه که منو قانع کردن که این کار درست نیست
نشستم و به داشته های ارزشمندم فکر کردم و فهمیدم که وقتی طعم نداری رو می چشی اونوقت می فهمی که چه نعمت هایی داری و قدرش رو نمی دونی.
چشمها را باید شست .....جور دیگر باید دید
تا حالا فکر کردید چهره آدمها با لبخن چقدر زیباتر میشه....پس با هم میخندیم تا دنیا به روی ما بخندد