شب بیست و سوم
نمی دونم چه سری بود تو این شبهای عزیز که مهراد حتی اگه سرشب میخوابید .بعدش بیدار می شد. دیشب یکی از شبهایی بود که توی ماه رمضان به احتمال زیاد شب قدر بوده مهراد ساعت 11 خوابید و 11:30 بیدار شد و سرحال مشغول بازی شد............. فکر می کنم فرشته های خدا اومدن و پسرم رو بیدار کردن تا شب قدر خواب نباشه من متحیر موندم که چه سری توی این شبها هستتتتت مهراد بازی کرد و سجده رفت و کتاب خوند تا سحر شد......... سحر چشماش دیگه کم کم رفت روی هم من آرووم به مهراد گفتم....پسرم برای همه مادرهایی که چشم انتظار تولد بچه هاشونن و همه اونهایی که هنوز فرزندی ندارند دعا کن بعدش من بودم و خدای خودم و دنیایی که دیشب پیش چشمم ...